قطره‌ای از دریای زبان‌شناسی

سبک فراگیر په‌نه‌په(پَ نه پَ) در زبان معاصر

نویسنده مصطفي گلیاری(سوشترا)

په نه په چیست؟

چندی است که در برخی از نشریات و بسیاری از سایت‌ها به سبکی به نام په نه په(پَ نه پَ) توجه می‌شود. با این‌که می‌دانم شما می‌دانید که په نه په چیست، مثالی می‌آورم تا چیزی از قلم فرسایی این قطره، نفرسوده باقی نماند. مثال: برای سیزده به‌در به باغی رفتیم وداشتیم پوست مرغ‌ها را می‌کندم و آنها را تکه‌تکه می‌کردم تا به سیخ بکشم. چند جفت مرغ و خروس برای خوردن ریزه نان‌هایی که ریخته بود، به ما نزدیک شدند. برادرم پرسید: «اینا همین‌جا زندگی می‌کنن؟ می‌گویم: په‌نه‌په! اومدن سینما تا یه فیلم با ژانر وحشت تماشا کنن». حالا از همین مثال کمک می‌گیرم و په‌نه‌په را تعریف می‌کنم: جملۀ طنزی است که در جواب پرسشی بیهوده و آشکار به زبان می‌آید. پاسخ آن پرسش حتما باید روشن و آشکار و ساده باشد مثل وقتی که در فیلم راز بقا دارید به شیری که نشسته است، نگاه می‌کنید. اگر کسی بپرسد: این شیره؟ چون جوابش بسیار آشکار است، شما نمی‌گویید: آره شیره. شاید بگویید: نه! این ببره. از وقتی که باباش مرده، ریش گذاشته و نرفته سلمونی. این دو مثال با هم تفاوت زبانشناختی دارند.

توضیح: در مثال اول، ریشۀ آن سؤال بیهوده و روشن، در مسائل روحی و شخصیتی سؤال کننده نهفته است: «اینام اینجا زندگی می‌کنن؟» در این مثال، سؤال برادر نشان می‌دهد که او آدمی‌ست که از زیر کار در می‌رود. او هنگامی‌که کار گروهی در حال تمام شده است، پیدایش می‌شود و با آن سؤال بیهوده می‌خواهد بگوید از بس سرم شلوغه متوجه نشدم دارین چیکار می‌کنین به همین علت بود که کمک‌تون نکردم. وقتی‌که در تاکسی هستید و در مقصد به راننده می‌گویید: آقا لطفن نیگردار، اگر راننده بپرسد: «پیاده میشی؟» شاید جواب شما چنین جمله‌ای باشد: «په‌نه‌په می‌خوام  سوار شم». ممکن است پرسش بدیهی او علت‌های گوناگون داشته باشد ولی هرچه که هست، راننده دارد وقت کشی می‌کند. مثلا شاید به چهار راه نزدیک است و چراغ سبز است و می‌خواهد شما را آن طرف چهار راه پیاده کند. یا شاید سی چهل متر جلوتر مسافری ایستاده و راننده می‌خواهد با وقت کشی ، شما را جلو آنها پیاده کند تا مجبور نباشد دوبار توقف کند.

در مثال دومی، علت پرسشِ کسی که می‌پرسد: این شیره؟ ممکن است در خجالتی بودن یا بی‌توجهی باشد. مثلا او از راز بقا خوشش نمی‌آید ولی به احترام شما نشسته است و تظاهر به نگاه کردن می‌کند. اگر حس کند شما حواس‌تان به او هم هست، ناخودآگاه سؤالی می‌کند تا نشان دهد مشغول تماشای فیلم است اما چون حواسش به تلویزیون نبوده، چیزی به ذهنش نمی‌رسد و در آن لحظۀ بسیار کوتاه نمی‌تواند سؤال مهمی طراحی کند بنابراین چیزی بدیهی می‌پرسد: «این شیره؟»

دکتر نگین حسینی متخصص علوم ارتباطات معتقد است: «پَ نه پَ، لطیفه یا جوکی است که با هدف خنداندن به زبان می‌آید». به گمانم نظرش درست نیست زیرا بیشتر آنها طنزگونه است و می‌دانیم یکی از ویژگی‌های طنز، لبخندی تأسف بار و حتی تلخ است. ار سویی ایشان در مقاله‌ای گفته است: «کسانی که به سؤال‌های روزمره به شیوه «پـَـ نـَـ پـَـ» پاسخ می‌دهند، ضمن خنداندن مخاطب، او را به‌طور جدی به این فکر فرو می‌برند که به‌راستی در ارتباطات شفاهی و حین گفت‌وگو، چرا سؤالاتی میان افراد رد و بدل می‌شود که پاسخ آنها چنان مبرهن است که اصل پرسش را زیر سؤال می‌برد و حتی آن را به سُخره می‌گیرد؟» از سخنان او نتیجه می‌گیریم که سبک په‌نه‌په فکاهی نیست و تنها هدفش خنداندن نیست و مخاطب رابه فکر فرومی‌برد.

پایان این قطره را باچند مثال په‌نه‌په‌ای تمام می‌کنم و در قطره‌های بعدی به تاریخچۀ پیدایش این سبک در زبان فارسی و ویژگی‌ها و کاربردهای دیگرش خواهم پرداخت.

زنگ تفریح  

«در سیزده به‌در دارم آتیش روشن می‌کنم تا مرغی رو که به سیخ کشیدم، کباب کنم. می‌پرسد:آتیش درست کردی تا مرغا رو کباب کنی؟ می‌گویم: په‌نه‌په... دارم آتیش روشن می‌کنم تا به نیت چهارشنبه سوری از روش بپریم». «رفتم فروشگاهی که فقط عسل می‌فروخت. فروشنده گفت: عسل می‌خوای؟ می‌گویم په‌نه‌په... زنبور عسلم اومدم استخدام بشم». «با مانتو فسفریِ کوتاه و تنگ و موهایی که طلایی مایل به سفید رنگ شده بود و سه چهار طرّۀ قرمز داشت، . با آرایشی که از آرایش اجنۀ بوداده هم خفن‌تر بود، وارد خیابون شد و پرسید: به نظرت گشت ارشاد بهم گیر میده؟ گفتم: په‌نه‌په... می‌برنت تلویزیون مجری برنامۀ زلال احکام بشی». « دارم درس می‌خوانم. صدای تلویزیون را گذاشته روی بیست و چهار. مدام هم از این شبکه به آن کانال می‌رود. می‌گویم: آقا شاهین یه خورده آروم‌تر، مثلن دارم درس می‌خونم ها! می‌گوید با منی؟ می‌گویم: په‌نه‌په... با سرهنگ معمر قزافی هستم». «توی بزرگراه حقانی تصادف شده بود و چند تا ماشین زده بودند به هم. دو تا از ماشینها هم چپ کرده بودند. پرسید: حالا منتظرن پلیس و جرثقیل بیاد؟ می‌گویم: په‌نه‌په... وایسادن عکس یادگاری بگیرن آخه صحنه‌اش خیلی رومانتیک و قشنگه». «دندانم را اورتودنسی کرده‌ام. پرسید: دندوناتو اورتودنسی کرد؟ گفتم: په‌نه‌په... واسه حفاظت بیشتر سیم خاردار کشیدم». «می‌گویم کبک فلانی خروس می‌خونه. می‌رسد منظورت اینه که خوشحاله؟ می‌گویم: په‌نه‌په... قراره باپرنده‌هاش کنسرت بذاره». به ساعت سازی رفتم. گفتم: ساعتم کار نمی‌کنه. پرسید: یعنی درستش کنم؟ گفتم په‌نه‌په... آوردم نصیحتش کنی بره سر کار». «گفتم:دیشب کلی بالا آوردم. گفت: یعنی حالت تهوع داشتی؟ گفتم: په‌نه‌په... آوردمش بالا تلوییون تماشا کردیم». «سی. دی. را نشانش دادم گفتم: ضربه خورده. پرسید:ضربۀ فیزیکی؟ گفتم: په‌نه‌په... ضربۀ روحی». راننده در ایستگاه توقف نکرد. چند بار زنگ اتوبوس را زدم. راننده پرسید: پیاده می‌شدی؟ گفتم: په‌نه‌په... دارم امکانات اتوبوس رو چک می‌کنم». «رفتم با کامپیوترم کار کنم، برق رفت. پرسیدم: از کی برق رفته؟ گفت: می‌خواستی با کامپیوترت کار کنی؟ گفتم: په‌نه‌په برق دیر کرده، نگرانش شدم». داشتم با کامپیوتر کار می‌کردم، برق رفت. پرسید: حالا که برق گفتمم: چه بد شد. «داشتیم از سیزده به‌در برمی‌گشتیم و در راه‌بندان سنگینی گیر کرده‌ایم. ‌پرسید: این ماشینام مثل ما دارن از سیزده به‌در برمی‌گردن؟ گفتم: په‌نه‌په... اومدن ببینن این همه ترافیک مال چیه». «لیلی به مجنون گفت: تو فقط به عشق من آواره وبیابونگرد شدی؟ مجنون گفت: په‌نه‌په... من عاشق آنجلینا جولی هستم، تو حریف تمرینی هستی». «زنگ زدم رستوران. پرسید: می‌خواین غذا سفارش بدین؟ گفتم: په‌نه‌په دو تا بلیت رفت و برگشت به ونیز می‌خوام». «بهش گفتم: امروز ماشین رو میخام. نبرش. گفت: منظورت اتومبیله؟گفتم: په‌نه‌په منظورم ماشین لباسشویی هایره. کم صدا، پر قدرت». وارد خانه که شدم، پرسید: عزیزم تویی؟ گفتم: په‌نه‌په... عزرائیلم گریم کردم».

ادامۀ قطرۀ پیش

در دو قطره پیش دربارۀ په‌نه‌په، علل تولد و زمینه‌های اجتماعی ایجاد آن قلم فرسودم. در قطرۀ سوم می‌خواهم گفتنی‌ها را دربارۀ په‌نه‌په تمام کنم... پیدا کردن نخستین کسی که در سخنان خود از سبک په‌نه‌په سود جست، همان‌قدر دشوار است که بخواهیم بگردیم و سازندۀ فلان جوک را پیدا کنیم. برخی از کلمه‌ها، تکیه کلام‌ها، ضرب‌المثل‌ها و جوک‌های بسیاری که هر روز ساخته می‌شوند و در وبلاگ‌ها رواج می‌یابند، چنان سریع زبانزد می‌شوند که ابداع کنندۀ آن نمی‌تواند صدایش را به گوش کسی برساند و بگوید این را من ساخته‌ام زیرا هنگامی‌که چیزی ساخته شد و یکی دو تن از دوستان نیز آن را دیدند، با سرعت نور از این گوشی به آن گوشی اس. ام. اس می‌شود. محمود کتابچی از محققان اراکی معتقد است «سبک په‌نه‌په تکیه کلام اراکی‌ها و اصفهانی‌های اصیل است که چند سالی‌ست زبانزد مردم ایران به‌ویژه در وب‌سایت‌ها شده است.» به گمانم مردم بیستون نیز در همین زمینه دستی بر آتش دارند. در یکی از شعرهای آنها که در وزن هجایی سروده شده، این سه مصرع را دیدم:

یه‌ی شاخه لاله دامه فلانی// بوی کرد و وِتی لاله‌س چُمانی// وَتِم پس نه گرگ، ها و سلمانی. یعنی شاخه‌ای لاله به فلانی دادم. آن را بویید و گفت انگار لاله است. گفتم پس نه گرگی‌ست در سلمانی. این سه مصرع قدیمی را در دستنویس‌های مرحوم آیت‌الله مردوخ کردستانی، صاحب نخستین کتاب لغت سه زبانۀ فارسی کردی عربی دیدم. پس می‌توانم نتیجه بگیرم سبک په‌نه‌په که امروز بسی رایج شده، قرن‌ها پیش در شهرهای اطراف بیستون رواج داشته و وارد ادبیات طنز تلخ نیز شده بود. پس به‌راستی ریشۀ ادبیات په‌نه‌په‌ای را باید در کجا بجوییم؟ گفت: گشتیم... نبود. نگرد... نیست. اما هست:

ریشۀ چنین ادبیاتی در روحیۀ طنزپردازانۀ مردم ماست. اگر همۀ ایرانی‌ها نتوانند طنازی کنند، طنز را دوست دارند. برخی از شهرها مردم طنازتری دارد مانند مشهد، اصفهان، شیراز و کرمانشاه. مردم گیلان و مازندران و آذری زبان‌ها بیشتر از این‌که طناز باشند، شوخ طبعند. از زمین و دریا و آسمان برایشان نعمت می‌بارد و چیز تلخی وجود ندارد تا برایش مضمون‌های طنز کوک کنند. مردم نواحی خشک و کویری فرصت شوخی و طنازی ندارند و با زبانی که در کام کشیده شده و طعم ناس می‌دهد، چشم به باد دوخته‌اند تا برایشان ابرهای بارانی بیاورد. تهرانی‌ها به‌ویژه شمرونی‌ها در طنز پردازی و لُغُز گویی جایگاهی ویژه و یدی طولا دارند. پدری پس از مدت‌ها گوسپندی شکار کرد و گوشت به سیخ کشید و بر آتش نهاد. پسرش آب دهانش را قورت داد و پرسید: بوی کبابه؟ پدر گفت: په‌نه‌په دارن خر داغ می‌کنن! این ضرب‌المثل به شکلی دیگر نیز رایج است: پسری شمرونی که شکمش قارقور می‌کرد، بوی کباب شنید و آب از دهانش جاری شد. پدرش فرمود بوی کباب نیس دارن خر داغ می‌کنن. توضیح واضحات: قدما مُهر خود را داغ می‌کردند و بر ران خر و اسب و گاو خود می‌زدند. قصیدۀ داغگاه را بخوانید تا با توصیف زیبای شاعر پی‌ببرید که در داغگاه پادشاهان غزنوی چه می‌گذشته. باری... تعیین کردن سازنده و زمان ساخت تکیه کلام‌های مردمی که هنگام سیری و گرسنگی طنازی می‌کنند، عملی نیست. اگر به انواع طنزها و جوک‌هایی که بین مردم رایج است، دقت کنیم، می‌بینیم هیچ ملتی به اندازۀ ما و به شیرینی ما طنز و جوک ندارند. به همین دلیل است که طنزها و جوک‌های آمریکایی و اروپایی در برابر طنز و لطیفۀ ایرانی رنگ می‌بازد. در فرهنگ ایرانی طنز و لطیفه قدمتی طولانی دارد. طنزها و لطیفه‌های عبید و سنایی و سوزنی سمرقندی و رندی‌های سعدی و طنازی‌های مولوی و حافظ و دیگران نه‌تنها قدیمی‌ست، در اوج نیز هست.

ذوق ایرانی در هر حالتی که باشد، تیکّه‌ای می‌پراند. برایش فرق نمی‌کند در رفاه است یا در فقر. در عروسی‌ست یا در عزا. در خطر است یا... چند مثال: در بازار، مرده‌ای را به گورستان می‌بردند. بچه از پدرش پرسید: او را کجا می‌برند؟  گفت: به جایی که نه خوردنی هست، نه نوشیدنی، نه پول نه ابزار زندگی. پسر می‌گوید پس او را به خانۀ ما می‌برند... دزدی به خانه‌ای می‌رود و همه جا را می‌جوید. صاحبخانه پلک باز می‌کند و می‌گوید آنچه را که من در روز گشته‌ام و نیافته‌ام، تو می‌خواهی در تاریکی بجویی و بیابی...؟ همین دزد به خانۀ روضه خوانی می‌رود و ابزار زندگی او را در گلیمی می‌پیچد و می‌گوید یا علی تا آن را روی کولش بیندازد. روضه خوان پلک می‌گشاید و می‌گوید من اینا رو با یه عمر یا حسین یا حسین جمع کردم. حالا تو می‌خوای با یه یا علی همه رو ببری؟ قومی که چنین روحیه‌ای دارند، طناز می‌شوند به همین دلیل است که هر روز و هر ساعت صدها طنز و جوک جدید وارد وبلاگ‌ها می‌شود. یکی از دلایل زبانزد شدن په‌نه‌په سادگی آن است و ساختنش برای ذوق‌های معمولی آسان است.

زنگ تفریح: تو تاکسی نشستم و می‌خوام کرایه بدم. راننده می‌پرسه یه نفری؟ می‌گویم په‌نه‌په دو نفر بودیم یکی‌مون از پنجره افتاد بیرون... رفتم دستشویی. پرسید شما هم دسشویی دارین؟ گفتم په‌نه‌په اومدم ببینم کم و کسری نداشته باشین.... راننده صدای ضبط را زیاد کرد. گفتم کمش کن. پرسید اذیتت می‌کنه؟ گفتم په‌نه‌په خواستم کمش کنی این تیکه رو من بخونم ببینی صدای کی بهتره... رفتم الکتریکی گفتم سه راهی دارین؟ پرسید سه راهی برق؟ گفتم په‌نه‌په سه راه آذری، دربست... اومدن خواستگاری. دختره گفت من تازه سال دوم دانشگاه هستم و می‌خوام درس بخونم. خواستگار می‌پرسه: یعنی دو سه سال طول می‌کشه؟ دختر میگه په‌نه‌په ده دقیقه صبر کن این صفحه رو بخونم و لیسانسم رو بگیرم... تصادف سختی کردم. یارو می‌پرسه: تصادف کردین که رفتین ته دره؟ میگم: په‌نه‌په یه مشکل خونوادگی داشتیم اومدیم اینجا حلش کنیم.

مصطفي گلیاری

ادامۀ قطرۀ پیش

انگار قطرههای په‌نه‌په‌ای مقبول افتاده و اهالی علم و دانشمندان و خوانندگان سرزمین پهناور اطلاعات هفتگی گوشۀ چشمی به آن انداخته‌اند و نرمه لبخندی بر لب‌شان نقش بسته است. از تلفن‌ها و ایمیل‌ها و اس. ام. اس‌هایی که به سوی نگارنده روان شده، یکی را برگزیده‌ام و قلم قطرۀ این هفته را با آن می‌فرسایم:

پرسش دوست

حمید رضا صابون‌پز، سال آخر مترجمی دانشگاه آزاد واحد اصفهان، 27 ساله پرسیده: «چنین می‌نماید که می‌توان په‌نه‌په را وارد حوزۀ ترجمه، نویسندگی و به طریق اُولی وارد خطۀ ویراستاری کرد. لطفا در این زمینه نیز قلمی بفرسایید و سخنی بفرمایید».

پاسخ به دوستان

حمید رضا جان! حرف تو حرف گروه زیادی از خوانندگان خوش‌آواز این قطره‌هاست. و حرفت کاملا درست است زیرا یکی از ویژگی‌های په‌نه‌په حذف کردن کلمات زیادی‌ست. مثلا وقتی که شما در صف نان ایستاده‌اید، اگر نفر بعدی بیاید و بپرسد: شمام نون می‌خوای، پرسش او زیادی‌ست زیرا مشخص است که نان می‌خواهید بنابراین به جای این که به او بگویید: چو دانی و پرسی، سؤالت خطاست، می‌گویید: په‌نه‌په چشمم ضعیفه و فکر کردم تو صف اتوبوس واستادم. در نویسندگی و ترجمه و ویراستاری نیز معتقدیم از نوشتن هر کلمه‌ای که زیادی‌ست، خودداری کنیم. چرا؟ زیرا انسان و هر چه اطراف اوست، از هنگام خلقت تا امروز به سوی کوتاه‌تر و آسان‌تر شدن حرکت کرده است. هستی بیکران حتی هر موجودی را که به هر دلیلی زیادی تشخیص بدهد، آن را از زنجیرۀ هستی حذف می‌کند. گاه ممکن است به جای حذف کردن چیز ناقص یا زیادی آن را به چیزی دیگر تبدیل کند. مثال: پتروداکتیل‌ ها (دایناسور یا خزندۀ پرنده) ناقص و اضافی بودند. اضافی‌ها حذف شدند، ناقص‌ها نیز به موجوداتی مانند خفاش یا به برخی از خزندگان تبدیل شدند. به مسیر رودها و جویبارها دقت کنید تا ببینید آب، بهترین و آسان‌ترین و کوتاه‌ترین راه را انتخاب می‌کند. در سخن گفتن و نوشتن نیز چنین است. روزگاری می‌گفتیم اوشترا بعدا گفتیم اُشتر و حالا می‌گوییم شتر. مثالی دیگر: تقریبا همۀ فعل‌ها و بیشتر کلماتی که در محاوره به زبان من و شما می‌آید، کوتاه شده‌اند: «برویم= بریم»، روزگاری می‌گفتیم: «این نامه را که در پاکت گذاشته‌ام و به آن تمبر زده‌ام، به ادارۀ پست ببر و پستش کن» امروز می‌گوییم: «اینو پست کن! یا پستش کن! یا بفرستش بره! یا ایمیلش کن! یا...» می‌بینید که نثر معاصر تا جایی که امکانش هست، به کوتاهی و سادگی گرایش پیدا کرده. البته چنین گرایشی به نثر معاصر منحصر نمی‌شود. برای مثال سعدی انگبین سخن، برخی از کلمه‌ها و فعل‌ها را به قرینه حذف می‌کرد.

بین مثالی که خواندید، و در ادبیات په‌نه‌په‌ای تشابهاتی وجود دارد: نامه را برای پست کردن در پاکت گذاشته‌ام. په‌نه‌په می‌خواستی بذاریش تو لیوان؟ یا به ادارۀ پست ببر و پستش کن. په‌نه‌په ببرم ادارۀ پست استخدامش کنم. به گمان من اگر با دید نقادانۀ په‌نه‌په‌ای به نوشته‌های خود و دیگران نگاه کنیم، می‌توانیم آنها را ویرایش کنیم. بخشی از ترجمۀ یکی از مترجمان کهنه‌کار و دانشمند را انتخاب کرده‌ام تا با شیوۀ په‌نه‌په به آن بنگرید و ویرایشش کنید:

«ماسانگاتی فقط یک هدف در ذهن داشت و آن هم خط پایان بود و بر این تصور بود که اگر به خط پایان خود را برساند دیگر برای همیشه به کابوس قتل عام پدر و مادر و کسانش در ذهن خود پایان می‌دهد. در این میان شب سایه افکنده بود و تاریکی بر همه جا مستولی شده بود. ضمن آنکه از طریق بلندگوی استادیوم هم جریان برای مردم شرح داده شد... مردم همه جا خود را به کنار خیابانی که مسیر مسابقه را تشکیل داده بود رسانده و ماسانگاتی را برای حرکت روبه‌جلو تشویق می‌کردند...»

نقد په‌نه‌په‌ای در ترجمه:

ماسانگاتی فقط یک هدف در ذهن داشت «په‌نه‌په تو ذهن نداشت و تو دماغش داشت» آن هم خط پایان بود «په‌نه‌په خط آغاز بود» به کابوس قتل‌عام پدر و.... در ذهن خود پایان می‌دهد «په‌نه‌په کابوس رو توآش‌رشته پایان میده نه تو ذهن...خب معلومه که کابوس تو ذهنه» در این میان شب سایه افکنده بود و تاریکی همه جا مستولی شده بود «اولا در کدام میان؟ ثانیا: په‌نه‌په شب که میاد روشنایی همه جا سایه می‌افکند» ضمن آنکه از طریق بلندگوی استادیوم هم جریان برای مردم شرح داده شد «په‌نه‌په از طریق تلگراف جریان برای مردم...» ماسانگاتی را برای حرکت روبه‌جلو تشویق می‌کردند «په‌نه‌په برای حرکت رو به عقب تشویق می‌کردند». پیدا کردن این په‌نه‌په‌ها در هر نوشته‌ای بسیار آسان است و یکی از اصول ویراستاری، پیدا کردن چیزهایی‌ست که نیازی به توضیح ندارند ولی نویسنده یا مترجم آن را توضیح داده است. گام بعدی، حذف یا تبدیل کردن همین چیزهای زیادی‌ست. نمونۀ ویرایش شده: «ماسانگاتی می‌دانست اگر از خط پایان بگذرد، کابوس قتل‌عام خانواده‌اش تمام خواهد شد... مردم از ماجرای ماسانگاتی باخبر شده بودند و سر راهش می‌ایستادند و تشویقش می‌کردند.» متنی که مترجم ارجمند ترجمه کرده، 95 کلمه و متنی که با قوانین په‌نه‌په‌ای ویرایش شده، 27 کلمه است. فکرش بکنید... اگر هر مقاله یا هر کتابی چهار برابر طولانی‌تر از متنی باشد که برای رساندن مفهوم کافی‌ست، هر کتاب و مقالۀ ما به هزینه و زمان بیشتری نیاز خواهد داشت. آن هم نه یک برابر... چهار برابر. یعنی اندازۀ واقعی مقاله‌ای دو صفحه‌ای یا کتابی چهارصد صفحه‌ای نیم صفحه در مقاله و صد صفحه در کتاب است. امروز همۀ ناشران دولتی و خصوصی با گرانی سرسام آور کاغذ دست به‌گریبانند. آیا بهتر نیست ویراستاران کمی هم په‌نه‌په‌ای فکر کنند تا خرجی که روی دست مدیر مؤسسۀ خود می‌گذارند، یک چهارم کاهش یابد و حقوق خودشان نیز بالا برود؟