غزلی تازه از مصطفی گلیاری
پس ندانی راز کار و رمز بازی نیز هم
زاهدی می گفت با من وقت مرگش با دریغ
عشق را دادم ز کف عمر درازی نیز هم
من به دنیای حقیقی گرچه تنهایم ولی
بی کسم در کل دنیای مجازی نیز هم
هست تاوان دل بشکسته ی ما شاعران
دوستان ما و البت عشقبازی نیز هم
هرکه خواهد رو کند دست نظربازی ما،
گو نکش زحمت که داند هرکه، قاضی نیز هم
جای گل گل باش و جای خار آن بی معرفت
حذف کن با او صداقت، حقه بازی نیز هم
چون بخواهد مصطفا رکعت گزارد، لازمست
مهر و سجاده دو تا، چادرنمازی نیز هم
پنجم بمن نود و چهار