چون دهان تو ز گل ها اختلاسی کرده است

مثل زنبور از لبت، دل التماسی کرده است

آنکه از گفتار تلخ دوست دارد انتقاد

شهد نوشی کرده بعدش ناسپاسی کرده است

مثل ولگردان مرو دانشکده دنبال عشق

رو به وب. آنجا دلم حالی اساسی کرده است

ابروی هشتاد و هشت و لنز های سبز دوست

شعرهای مصطفا را هم سیاسی کرده است

فال ما زآن مست شیرازی بپرس

نکته را از نکته پردازی بپرس

ناله های قلب ما هم واقعی است

علتش را از در بازی بپرس

ترک من با چتر از اشکم گذشت

قدر باران را ز اهوازی بپرس

از دل من گر خبر می بایدت

گاه در شعرم بیا رازی بپرس

کشف یک جرعه شراب بوسه دار،

از حکومت های سربازی بپرس

مصطفا مست است و گاهی عاشق است

باورت گر نیست از قاضی بپرس