نقد باب اول غزل غزل های سلیمان کاری از یسنا و سوشترا
غزل غزلهاي سليمان
مقايسة ترجمة عهد عتيق و ترجمة شاملو
با نگاهي به ترجمة انگليسي
ترجمة قديمي عهد عتيق، چنين آغاز ميشود:
غزل غزلها كه از آن سليمان است... او مرا به بوسههاي دهانش ببوسد. زيرا كه محبت تو از شراب نيكوتر است.
در ترجمة انگليسي نوشته شده است:
The song of songs, which is Solomon's.
Let him kiss me with the kisses of his mouth: for thy love is better than wine.
شاملو اين دو آيه را اينگونه ترجمه كرده است:
كاش مرا به بوسههاي دهانش ببوسد. عشق تو از هر نوشاك مستيبخش، گواراتر است.
«به موضوعي اشاره ميكنم كه در هر سه ترجمه هست: صنعت التفات. يعني در آية اول ميگويد: او ببوسد، و در آية بعد ميگويد: عشق تو... اول از «او» حرف ميزند و بعد از «تو» در معاني بيان فارسي و عربي به اين هنر، ميگويند صنعت التفات يعني از ضميري، به ضميري ديگر توجه كردن. به قول سعدي: در تو كافر دل نگيرد... اي مسلمانان نفير!
شاملو آية «غزل غزلهاي سليمان» را حذف كرده است شايد فكر ميكرده كه چون معلوم است كه اين غزل غزلهاي سليمان است، اگر آن را ننويسد، فرقي نميكند و متنش كوتاهتر خواهد شد. من هم فكر ميكنم ننوشتن «غزل غزلهاي سليمان» اشكالي ندارد زيرا اين جمله بايد عنوان متن باشد نه آيه.
ترجمة انگليسي و متن عهد عتيق در اين قسمت تقريبا شبيه هم هستند ولي ترجمة شاملو تفاوتهايي دارد: او ترجمه را با كلمة التزامي «كاش» آغاز كرده است تا تشنگي و طلب معشوق را براي بوسة محبوبش، و آرزوي دور از دسترسش را نشان دهد. يعني وصال با سليمان. در ترجمة عهد عتيق، اين آرزو را فقط با فعل التزاميِ «ببوسد» نشان داده است كه امروز براي مردم ملموس نيست و حتما بايد كلمة «شايد» هم كنارش باشد تا رسانندة معني باشد.
در ترجمة تورات، پس از كلمة «زيرا»، كلمة «كه» را نوشته است كه شيوا نيست و نبايد پس از كلمة ربط، دوباره كلمة ربط بنويسيم.
در ترجمة شاملو بهجاي شراب، نوشاك مستيبخش را نوشته كه زيبا نيست. نوشاك، خواننده را ياد پوشاك مياندازد. جالب است كه خود شاملو جايي ميگفت: «شعري سروده بودم و به دلم نمينشست. مدتي دربارهاش فكر كردم تا بدانم چرا به دلم نمينشيند. سرانجام دانستم كلمة چاقو كه در آن شعر است، به جاي الغاي بُرندگي، آدمي چاق و خپله را تداعي ميكند بنابراين كلمة كارد را به جاي چاقو گذاشتم و شعرم درست شد. حرف «ر» در كلمة كارد، برندگي را الغا ميكند: كارررررد... بُررررررندگي»... در اين ترجمه هم نوشاك، تداكي كنندة پوشاك است ضمنا نوشاك يا نوشابة مستيبخش، همان شراب است پس خوب بود شاملو به جاي نوشاك مستيبخش، مينوشت شراب... درست همانطور كه در ترجمة قديمي تورات هست...
عشق در شاملو و محبت در تورات و عشق در ترجمة انگليسي: عشق بهتر است زيرا وقتي كه پاي بوسيدن زن و مردي پيش ميآيد، محبت وجود ندارد. عشق وجود دارد. محبت، عام است و براي دوستي پدر و مادر و خواهر و برادر و.... است ولي عشق، فقط مال زن و مرد است.
در تورات و متن انگليسي كلمات «نيكوتر و بهتر» نوشته شده است ولي شاملو از فعل مركب «گواراتر» استفاده كرده است. گواراتر بهتر است زيرا گوارا تداعي كنندة گوارش است كه با «شراب» همخواني دارد اما «بهتر» و «نيكوتر» كه در ترجمة تورات و متن انگليسي است، صقتي عام است و رسانندة مزة شراب نيست.
تورات:
عطرهاي تو بوي خوش دارد و اسم تو مثل عطر ريخته شده ميباشد. بنابراين دوشيزگان تو را دوست ميدارند.
انگليسي:
Because of the savour of thy good ointments thy name is as ointment poured forth, therefore do the virgins love thee.
شاملو:
عطر ِ الاولين
نشاطى از بوى خوش ِ جان ِ توست
و نامت خود
حلاوتى دلنشين است
چنان چون عطرى كه بريزد.
خود از اين روست كه با كرهگانات دوست مىدارند
باز هم ترجمة تورات و انگليسي تفاوت زيادي با هم ندارند جز اينكه در تورات، بوي خوشش را «عطر» ترجمه كرده و مترجم انگليسي، آن را «روغن» نوشته كه درحقيقت يكي هستند زيرا آن روزها عطرها روغني بودهاند و مجازاً به عطر ميگفتند «روغن»... نگاه كنيد به عطر گل يخ كه از عطرهاي روغني قديمي است.
شاملو در ترجمة خودش، ضمن اينكه مفهوم را رعايت كرده، به آن حالتي شاعرانهتر داده است: «عطرالاولين، نشاط بوي خوش جان، حلاوت دلنشين،...». او «عطرالاولين» را چنان زيبا بهكار برده كه خواننده به روزگاري بسيار كهن ميرود و باغها و كشتزارهاي چند هزار سال پيش را لمس ميكند.
شاملو به جاي «دوشيزگان» از كلمة «باكرهگان» سود جسته است و بار عاطفي و جنسي بيشتري به متن خودش داده است درحقيقت درست است كه غزل غزلهاي سليمان در كتابي مذهبي نوشته شده است ولي اين متن، افزون بر عشق و هجران، داراي نكات جنسيتي نيز هست كه البته با احساساتي ساده و بيآلايش سروده شده است شايد به همين دليل است كه كليميها در عبادتگاههاي خود، آن را با زبان عبري ميخوانند تا مردم متوجه اين بخش از مفهوم آن نشوند.
تورات: عطر ريخته شده ميباشد.
شاملو: چنانچون عطري كه بريزد.
ترجمة تورات شيوا نيست زيرا از كلمة مجهول «ريخته شده» استفاده كرده است و فعل را نيز غلط انتخاب كرده است: «ميباشد». اين فعل در فارسي «هست» معني ميدهد نه «است». شاملو اين آيه را خوبتر ترجمه كرده و با بهكار بردن «چنانچون» به آن رنگ و بوي شعري قديمي داده است.
تورات:
مرا بكش تا در عقب تو بدويم. پادشاه، مرا به حجلههاي خود آورد. از تو وجد و شادي خواهيم كرد. محبت تو را از شراب، زياده ذكر خواهيم كرد. تو را از روي خلوص دوست ميدارم.
انگليسي:
Draw me, we will run after thee: the king hath brought me into his chambers: we will be glad and rejoice in thee, we will remember thy love more than wine: the upright love thee.
شاملو:
مرا از پس ِ خود مىكش تا بدويم،
كه تو را
بر اثر بوى خوش ِ جانات
تا خانه به دنبال خواهم آمد
اينك پادشاه ِ من است
كه مرا به حجلهى پنهان خود اندر آورد!
سرا پا لرزان
اينك منام
كه از اشتياق ِ او شكفته مىشوم!
آه! خوشا محبت ِ تو
كه مرا لذتاش از هر نوشابهى مستىبخش
گواراتر است!
تو را با حقيقت ِ عشق دوست مىدارند
ترجمة تورات و انگليسي شباهت زيادي با هم دارند ولي شاملو باز هم دنبال ذوق شاعرانة خود رفته است. او هم مفهوم اصلي تورات را آورده هم به ترجمة خود رنگ و بوي شعر فارسي داده است. جاهايي را كه زيرش خط كشيدهام، در متن تورات و انگليسي نيست اما شاملو آن را اضافه كرده تا ترجمهاش زيباتر و شاعرانهتر شود.
تورات: مرا بكش تا در عقب تو بدويم
شاملو: مرا از پس ِ خود مىكش تا بدويم
ترجمة تورات غلط است زيرا نميشود سليمان، آن دختر را بكشد و هر دو در عقب سليمان بدوند... كمي تصور كنيد تا ببينيند كه اين كار شدني نيست.
شاملو ميگويد: مرا از عقب خودت بكش تا با هم بدويم... خب اين، هم شدني است هم حالتي سبكبارانه و عاشقانه دارد.... ضمناً شاملو به جاي كلمة عقب، گفته است: «از پسِ» كه اين كلمه، شاعرانهتر از «عقب» است.
تورات: پادشاه، مرا به حجلههاي خود آورد... اين جمله، شاعرانه نيست. نثر است. در اين كلمهها، رستاخيز كلمات را نميبينيم. حالا به ترجمة شاملو نگاه كنيد:
اينك پادشاه ِ من است
كه مرا به حجلهى پنهان خود اندر آورد!
اينك پادشاه ِ من است
كه مرا به حجلهى پنهان خود اندر آورد!
كلمات «اينك»، پادشاه من است»، حجلة پنهان» و «اندر آورد» به ترجمة او بار شاعرانه داده است. وقتي كه ميگويد: پادشاه من است، يعني درست است كه سليمان پادشاه است و همة باكرهگان دوستش دارند، ولي پادشاه قلب منست... اين دو سه كلمه، شعر را كنايي كرده است. وقتي كه ميگويد «حجلة پنهان» يعني او با من راز و رمزي دارد و مرا جايي ميبرد كه ديگر باكرهگان را نميبرد... مرا ميبرد كه سراپا لرزانم... شاملو با كلمههاي كم، معنيهايي رمزدار نوشته است. كلمة «اندر» نيز كه از كلمههاي قديمي است، اين ترجمه را قديمي كرده است تا نشان دهد كه اصل شعر، پشت پردههاي رمزآلود افسانهاي قرار دارد.
تورات: از تو وجد و شادي خواهيم كرد
شاملو: اينك منام
كه از اشتياق ِ او شكفته مىشوم!
در ترجمة تورات، معلوم نيست چرا فعل را جمع آورده است. من و چه كساني «از تو» «وجد و شادي خواهيم كرد»؟ آيا من و تو؟ شايد... شاملو ميگويد: حالا من كه دارم دربارة او فكر ميكنم، از شور و شوق شكوفا ميشوم... ترجمة شاملو شاعرانهتر است و آن اشكالات دستوري را ندارد.
تورات: محبت تو را از شراب، زياده ذكر خواهيم كرد. تو را از روي خلوص دوست ميدارم.
شاملو: آه! خوشا محبت ِ تو
كه مرا لذتاش از هر نوشابهى مستىبخش
گواراتر است!
تو را با حقيقت ِ عشق دوست مىدارند
در ترجمة شاملو، «آه خوشا محبت تو!» حشو مليح است. يعني چيزي كه اگر نباشد، معني را خراب نميكند و اضافي است ولي بودنش آن را زيباتر ميكند. از اين كه بگذريم، اگر من بودم، اين طور ترجمه ميكردم: «از هر شرابي سُكرآورتر است»... پيش از اين نيز گفتم كه نوشابة مستي آور، همان شراب است و لازم نيست چند كلمه بنويسيم تا بگوييم منظورمان شراب است.
آية تورات را نيز چنين ترجمه ميكردم: عشقت را بيش از شراب ياد خواهم كرد و تو را با حقيقت عشق دوست خواهم داشت»
I am black, but comely, O ye daughters of Jerusalem, as the tents of Kedar, as the curtains of Solomon.
تورات: اي دختران اورشليم! من سيهفام اما جميل هستم. مثل خيمههاي قيدار و مانند پردههاي سليمان
شاملو: اى دختران اورشليم! من سيه چردهام اما جميله مىخوانندم همچون خيمههاى قيدار و شادروان سليمان
هيچيك از ترجمهها زيبا نيستند. در ترجمة تورات خوب بود ميگفت: «… جميلم» «جميل هستم»، طولاني است. بهتر بود به جاي «مثل» مينوشت: «همچون». «سيه فام» نيز بار شعري ندارد. «سبزه» بهتر است. ضمناً سيهفام از سيهچردة شاملو بهتر است زيرا سيه چرده بار منفي بدي دارد و به كاكاسياهها ميگوييند سيه چرده و به دختران زيبا چنين لقبي نميدهند.
در ترجمة شاملو، افزون بر آنچه كه دربارة سيه چرده گفتم، كلمة «جميله» رسانندة معني نيست زيرا «جميله» اسم خاص است. يا صفت مؤنث عربي است كه در فارسي چنين قانوني نداريم. مثلا نبايد بگوييم شاعره يا محترمه… شاملو ضمير مفعولي را پس از فعل آورده: «ميخوانندم» خوب بود آن را پس از جميله ميآورد: جميلهام… در ترجمة تورات، «پردههاي سليمان» رسانندة معني نيست زيرا پرده، براي هر پردهاي بهكار ميرود اما شاملو بهتر ترجمه كرده و «شادروان» نوشته است كه پردة باشكوه بارگاههاي پادشاهان است.
اين ترجمه زيباتر است: اي نازنينان اورشليم! همچون خيمههاي قيدار و شادروان سليمان، سيهفام اما نمكين و خوشايندم… وجه شباهت سياه بودن و خوشايند بودن، در سياه بودن خيمهها و زيبايي وشكوه آنهاست.
Look not upon me, because I am black, because the sun hath looked upon me: my mother's children were angry with me; they made me the keeper of the vineyards; but mine own vineyard have I not kept.
تورات:
بر من نگاه نكنيد چونكه سيهفام هستم زيرا كه آفتاب مرا سوخته است. پسران مادرم بر من خشم نموده، مرا ناطور تاكستانها ساختند اما تاكستان خود را ديدهباني ننمودم.
در من به شگفتى مبينيد كه سيه چردهام، كه مرا آفتاب بريان كرده است، ازين دست كه مىبينيد. پسران ِ مادرم آرى به من بر آشفتند و مرا، در تف ِ آفتاب به نگهبانى ِ تاكستانهاى خويش گماشتند و بدينگونه، دريغا! از تاكستان ِ خويش مراقبت نتوانستم...
در ترجمة تورات آوردن كلمات «چونكه» و «زيرا كه» كه هر دو در يك معني است و يكي از آنها اضافي است، مخل فصاحت است. «مرا آفتاب سوخته است» نيز شيوا نيست زيرا سوختن و سوزاندن با هم فرق ميكنند و اينجا بايد از مصدر سوزاندن استفاده ميكرد نه سوختن. مثال: من سوختم... او مرا سوزاند.
«پسران مادرم» كه در همة ترجمهها آورده شده، زيباست و بار عاطفي خوبي دارد. منظور گوينده «برادرانم» است اما با انتخاب «پسران مادرم»، بين خود و خواستههاي خويش و آنها فرق گذاشته و خواسته است بگويد آنها مرا درك نميكنند. ضمنا ميخواهد نشان بدهد حالا كه مبتلاي سليمان شدهام، ديگر برادر و
دوست و آشنايي نميشناسم و هر چه هست، اوست.
توضيح: در ترجمة انگليسي نوشته است: «بچههاي مادرم» كه باز هم به معني «پسران مادرم» است زيرا بچهاي كه دختر باشد، نميتواند او را وادارد تا ناطوري كند.
در ترجمة شاملو، كلمة «شگفتي» رساتر است زيرا ميخواهد بگويد چرا با تعجب نگاهم ميكنيد؟ خب اگر آفتابسوخته شدهام، براي اين است كه مرا واداشتهاند تا زير آفتاب بمانم... در همين ترجمه «مبينيد» زيبا نيسا. اگر من بودم، مينوشتم: «منگريد» زيرا ديدن با نگريستن فرق ميكند. ديدن يعني نگاهي بدون تجزيه تحليل اما نگريستن يعني نگاهي از روي دقت و توجه.
شاملو «بريان» كردن را انتخاب كرده كه از ترجمة تورات رساتر است. در كلمة بريان شدن، فقط سياه شدن نيست. داغ دل و تا عمق جان آتش گرفتن هم هست.
تورات: پسران مادرم بر من خشم نموده، مرا ناطور تاكستانها ساختند اما تاكستان خود را ديدهباني ننمودم... بر من خشم نموده، هم نثر است هم انتخاب فعل «نموده» غلط است و بايد از «گرفتند» استفاده ميكرد. فعل پاياني همين آيه نيز «ننمودم» است كه به جاي «نكردم» به كار رفته و غلط است.
اگر ترجمة شاملو را با اين سطربندي بنويسيم،
«پسران ِ مادرم..!
آرى... به من بر آشفتند و مرا
در تف ِ آفتاب به نگهبانى ِ تاكستانهاى خويش گماشتند
و بدينگونه، دريغا! از تاكستان ِ خويش مراقبت نتوانستم...»
زيباتر ميشود.
وگرنه بهتر است چنين ترجمه ميشد:
«پسران ِ مادرم بر من آشفتند و مرا
در هُرم ِ آفتاب به ناطوري ِ تاكستانهاى خويش گماشتند
و بدينگونه، دريغا! از تاكستان ِ خويش غافل ماندم...»
«ناطور» از «نگهباني» بهتر است زيرا اين شعر به روزگاران كهن تعبق دارد و بهتر از از واژههاي قديمي استفاده كنيم.
Tell me, O thou whom my soul loveth, where thou feedest, where thou makest thy flock to rest at noon: for why should I be as one that turneth aside by the flocks of thy companions
اي آنكه روحم دوستت ميدارد! بگو گلهات را كجا ميچراني و نيمروز، با رمهات كجا بيتوته ميكني؟ چرا بايد كسي باشم كه گلة يارانت كنارم بزنند؟
تورات:
اي حبيب جان من! مرا خبر ده كه كجا ميچراني و در وقت ظهر گله را كجا ميخواباني زيرا چرا نزد گلههاي رفيقانت مثل آواره كردم.
شاملو:
با من بگوى، اى كه جان ِ منات دوست مىدارد! به هنگام ِ خواب ِ نيمروزى كجا بودى؟ با ماده غزالان صحرايى ِ خويش كجا آراميده بودى و تا به كِى آوارهى آغلهاى همراهان ِ تو بايدم بود؟»
در نگاهي كلي، ترجمة تورات و شاملو خوب نيست و ترجمة انگليسي كمي بهتر است.
توضيح: در ترجمة تورات، بخش آخر اين آيه، با ساختار جمله بندي فارسي منافات دارد بنابراين شايد معني آن را نفهميم. آن را ويرايش ميكنم تا معنايش آشكار شود: «زيرا نزد گلههاي رفيقانت مثل افراد آواره چرا كردم». بخش اول آيه را نيز شاعرانه ترجمه نكرده و نثري معمولي است.
در ترجمة شاملو، كلمههاي «به هنگام» غلط است زيرا «به» و «هنگام» قيد هستند و نبايد با هم بهكار بروند. درستش اين است: «هنگام خواب نيمروزي...»
شاملو در مفهوم دست برده و بهجاي «گله»، نوشته است «ماده غزالان صحرايي» تا ضمنا بگويد كه چون سليمان جذاب بوده است، هنگامي كه او كنار گلهاش استراحت ميكرده است، دختران دشت پيش او ميرفتند.
در بخش آخر اين آيه نيز دو قيد «به» و «كي» را با هم آورده كه نادرست است. بايد ميگفت: «تا كي...»
If thou know not, O thou fairest among women, go thy way forth by the footsteps of the flock, and feed thy kids beside the shepherds' tents
اگر نميداني، تو زيباتريني ميان همة زنان. راه خود را پيش بگير با جاي پاي گله و بزغالهگانت را كنار چادرهاي شبانان بچران.
تورات:
اي جميلتر از زنان! اگر نميداني... در اثر گلهها بيرون رو و بزغالههايت را نزد مسكنهاي شبانان بچران.
شاملو:
اى ميان ِ تمامى ِ باكرهگان به زيبايى سر! راستى را ياراى دريافتنات نيست، يا مگر خود سر ِ دانستن ندارى؟ يا مگر خود از اين مايه بىغش و ساده دلى؟رمهى گوسپندان را پى بگير و بزغالهگانات را به چراگاهها بران كه از مسكنهاى شبانان دور نيست... تو خود اين همه را مىدانى.
شاملو اين آيه را از ديگران نيكوتر ترجمه كرده است اما نخستين كلمات آيه را (اگر نميداني)، با بياني ديگر و طولانيتر در بخشهاي ديگر اين آيه نوشته است: «راستى را ياراى دريافتنات نيست، يا مگر خود سر ِ دانستن ندارى؟ يا مگر خود از اين مايه بىغش و ساده دلى؟... تو خود اين همه را مىدانى» به نظرم بهتر بود اين بخش از ترجمه را چنين طولاني نميكرد. ترجمة تورات كه سادهتر و كوتاهتر است، هم رسانندة معني است هم شاعرانه است.
در ترجمة قديمي تورات، چنين ميخوانيم: «اي جميلتر از زنان! اگر نميداني...» شاملو جز در ترجمة «اگر نميداني»، بقيه را شاعرانه و شيوا ترجمه كرده است. او با انتخاب كلمههاي: «باكرهگان و بهزيبايي، سر» ترجمة خود را بسيار شاعرانه كرده است.
در هر سه ترجمه، اشارة جالبي هست: گوينده كه دختر است، سليمان را چنان دوست دارد كه او را از دختران زيباتر ميداند و نگران اوست زيرا از حرفهايش ميفهميم كه دارد ميگويد: «محبوبم! مراقب باش گم نشوي... جاي پاي گلههاي ديگر رو بگير و برو... رمهات را كنار چوپانهاي ديگر بچران زيرا آنجا امنتر است...»
I have compared thee, O my love, to a company of horses in Pharaoh's chariots.
Thy cheeks are comely with rows of jewels, thy neck with chains of gold.
We will make thee borders of gold with studs of silver.
عشق من! تو را به اسبي از اسبهاي ارابه فرعون تشبيه كردهام. گونههايت با رديفهايي از جواهر و گردنت با زنجيرهاي طلا خوشايندند. برايت سجافهايي از طلا و قپههايي از نقره خواهيم ساخت.
تورات:
اي محبوبة من! تو را به اسبي كه در عرابة فرعون باشد، تشبيه دادهام. رخسارهايت به جواهرها و گردنت به گردنبندها چه بسيار جميل است. زنجيرهاي طلا با حبة نقره براي تو خواهيم ساخت.
شاملو:
اى دلارام ِ من اى ماديان ِ سركش ِ من، ميان ِ ارابههاى فرعون! كه مرا دلفريبندهئى، به واسطهى دو رُخانت، با آرايهها و پيرايههاشان و به واسطهى گلوگاهات، با آويزهها و سينهريزهايش... هم امشب از براى تو خواهم آورد اين بازوبندكان را كه از زر ِ سرخ به دستان خود ساختهام براى تو، و اين زينتهاى قلمكار را كه از زر ِ سپيد است.
زبان راوي در اين آيه عوض ميشود و اينجا سليمان است كه از دلارامش سخن ميگويد. در ترجمة قديمي تورات به فارسي، گفته است: «تو رابه اسبي كه در عرابة فرعون باشد، تشبيه دادهام» شاملو زيباتر و رساتر ترجمه كرده است زيرا او را به ماديان سركش خود، ميان ارابههاي فرعون تشبيه كرد و با انتخاب كلمة «ماديان» نشان ميدهد كه دارد دربارة دختري حرف ميزند. كه اين از ويژگيهاي سرودههاي سادة روزگاران پيش است. آنها از طبيعت و جانوران و زندگي شباني و شكوه پادشاهان زمان خود الهام ميگرفتند و كلمههاي شاعرانهشان سرشار از واژههايي است كه در فارسي به «رَبع و اطلال و دمن» معروف است... شاملو، او را «ماديان سركش خود» ناميده است و با افزودن كلمات «سركش من»، بين او و ماديانهاي ديگر ارابة فرعون فرق ميگذارد و محبوبش را شاخصتر ميكند: هم سركش است، هم در ارابة فرعون است، هم مال من است».... از اينجا به بعد، ترجمة انگليسي و ترجمة تورات زيباتر است. شاملو درازگويي كرده (با آرايهها و پيرايههاشان) و با انتخاب كلمة «بهواسطة» كه غلط است و جمله را مجهول ميكند، ترجمة خود را از اوج ترجمة آيههاي پيشين، فرود آورده است.
شاملو، باز هم درازگويي كرده (هم امشب از براى تو خواهم آورد اين بازوبندكان را كه از زر ِ سرخ به دستان خود ساختهام) در متن اصلي با دستان خود ساختهام و زر سرخ را ندارد. در ادامه نيز بهجاي نقره، نوشته است زر سپيد. او خواسته است با كلمات سرخ و سپيد بازي كند تا ترجمهاش زيباتر شود درحالي كه اگر با كلمات زر و سيم هم بازي ميكرد، كارش زيبا ميشد.
تورات:
چون پادشاه بر سفرة خود مينشيند، سنبل من بوي خود را ميدهد. محبوب من مرا مثل طبلة مُرّ است كه در ميان پستانهاي من ميخوابد.
محبوب من برايم مثل خوشة بان در باغهاي عين جدي ميباشد.
اينك تو زيبا هستي اي محبوبة من. اينك تو زيبا هستي و چشمانت مثل چشمان كبوتر است.
اينك تو زيبا و شيرين هستي اي محبوب من و تخت ما هم سبز است. تيرهاي خانة ما از سروِ آزاد است و سقف ما از چوب صنوبر.
ترجمة انگليسي:
While the king sitteth at his table, my spikenard sendeth forth the smell thereof.
آن دم كه پادشاه سر ميزش مينشيند، سنبل هندي من بوي خويش را ميپراكند.
A bundle of myrrh is my well-beloved unto me; he shall lie all night betwixt my breasts.
عشق من برايم همچون دستهاي از مُرّ است كه تمام شب ميان سينههايم ميخوابد.
My beloved is unto me as a cluster of camphire in the vineyards of Engedi.
معشوقة من براي من همچون خوشهاي از حناست (بان) در تاكستان عين جدي.
Behold, thou art fair, my love; behold, thou art fair; thou hast doves' eyes.
هان! تو زيبايي اي معشوقة من! هان! تو زيبايي! و تو چشمان كبوتر داري.
Behold, thou art fair, my beloved, yea, pleasant: also our bed is green.
هان! تو زيبايي اي معشوق من! همچين تخت ما سبز است.
The beams of our house are cedar, and our rafters of fir.
تيرهاي خانة ما از سدارند (سرو) و تيرهاي سقف خانة ما از صنوبرند
شاملو:
«دلدار ِ شاهوار ِ من بر مُخّدهى خويش از ضيافت ِ عشق ِ ما سرمست مىشود و از محبوبهى خويش عطر ِ محرم ِ صحرا را مىبويد. از براى من او طبلهى مُرى است كه ميان ِ دو پستانم مىآرامد. محبوب من مرا خوشهى عطر افشان ِ سنبل است خرمنى از گلهاى حناست خوشهئى از انگور ِ شيرين ِ بان است در تاكستانهائى كه از چشمهساران جدى سيراب مىشود.» «چه زيبائى تو! اى يار، چه زيبائى! و چشمانت دو كبوترند. چه نيكويى تو اى دلدار، و از حلاوت چه سرشارى! نگاه كن كه سرسبزى ِ چمن چهگونه به آراميدنمان مىخواند! آنك چمن: كه زفاف ِ ما را بستر خواهد شد؛ و درختان ِ سدر: سايبان و بامى كه پناهمان دهد، و اين سروها كه به چشم زيباست ستونهاى خانهى ما خواهد شد».
نقد شش آية آخر باب اول:
در ترجمة تورات و انگليسي، كلمة پادشاه آورده شده است اما شاملو كلمات «دلدار شاهوار من» را انتخاب كرده است. به نظر من انتخاب شاملو بهتر است زيرا گويندة اين آيات كه زن است، از مردي سخن ميگويد كه پادشاه نيست. شايد چون اسم اين آيات غزل غزلهاي سليمان است، مترجمها فكر كردهاند او همان سليمان نبي است اما چنين نيست و ما هنگام خواندن اين آيات ميفهميم كه اين مرد يا سليمان، چوپاني عادي بوده و گلهاش را به چراگاه ميبرده بنابراين نميتواند پادشاه باشد به همين دليل است كه ميگويم در ترجمة تورات و انگليسي، انتخاب پادشاه غلط است. شاملو «دلدار شاهوار من» را انتخاب كرده است تا نشان بدهد كه آن مرد از ديدگاه آن زن، شكوهي فاخر داشته است. و درست هم هست زيرا به قول شاعر:
اگر در ديدة مجنون نشيني،
به غير از خوبي ليلي نبيني
در ترجمة تورات كلمة سفره، در ترجمة انگليسي كلمة ميز و در ترجمة شاملو كلمة مخده انتخاب شده است. ميز كاملا غلط است زيرا بعيد ميدانم در روزگار سروده شدن اين غزل، مردم بر سر ميز مينشسته باشند. كلمة سفره از ميز بهتر و ملموستر است ولي كلمهاي عادي است اما شاملو كلمة مخده را انتخاب كرده است كه هم رنگ و بويي قديمي دارد هم با دلدار شاهوار متناسبتر است.
شاملو بقية ترجمة خود را آزاد انجام داده است و اين كلمات را بر ترجمه افزوده است: بر مخدة «خويش از ضيافت ِ عشق ِ ما سرمست مىشود و از محبوبهى خويش عطر ِ محرم ِ صحرا را مىبويد».
تورات و شاملو كلمة طبله را انتخاب كردهاند كه از كلمة دستة انگليسي بهتر است زيرا همچنان ما را به روزگاران پيشين ميبرد. در تورات و متن انگليسي، كلمة ميخوابد انتخاب شده است اما شاملو از كلمة ميآرامد سود جسته است كه به نظرم بهتر است زيرا آراميدن، حالتي از آرامش دارد اما خوابيدن با بيخيالي همراه است.
در آية بعدي، تورات و شاملو كلمة محبوب را برگزيدهاند و در متن انگليسي كلمة معشوقه را ميخوانيم. واضح است كه محبوب از معشوقه بهتر است زيرا معشوقه، شاهدي بازاري است كه عشق خود را ميفروشد ولي محبوب، كسي است كه دوستش داريم و مقامي عارفانه نيز دارد.
تورات و متن انگليسي كلمات «خوشة بان» را انتخاب كردهاند و شاملو كلمات «خرمنى از گلهاى حناست خوشهئى از انگور ِ شيرين ِ بان است...» را آورده است كه البته ضمن اينكه ترجمة او آزاد است، زيبايي بيشتري دارد زيرا خرمن از خوشه دلفريبتر است و به دليل حجم بيشتري كه دارد، باشكوهتر است.
تورات گفته است باغ و شاملو و متن انگليسي گفتهاند تاكستان... گمان ميكنم باغ گوياتر باشد زيرا بان، گياهي نيست كه در تاكستان برويد و امكان ديدنش در باغها بيشتر است. تنها ايرادي كه در اين آيه به ترجمة تورات ميگيرم، كلمة ميباشد است كه قلا نيز دربارهاش نوشتهام و تكرارش نميكنم.
تورات در آية بعدي چنين نوشته است: «اينك تو زيبا هستي اي محبوبة من. اينك تو زيبا هستي و چشمانت مثل چشمان كبوتر است». در متن انگليسي چنين ميخوانيم: «هان! تو زيبايي اي معشوقة من! هان! تو زيبايي! و تو چشمان كبوتري». و ترجمة شاملو اينگونه است: «چه زيبائى تو! اى يار، چه زيبائى! و چشمانت دو كبوترند». اينك تو زيبايي از هان تو زيبايي زيباتر است زيرا «هان» كه در متن انگليسي آمده است، از كلمات هشدار است و نوعي غرور در آن موج ميزند. «اينك تو زيبا هستي» از « چه زيبائى تو! اى يار، چه زيبائى!» زيباتر نيست زيرا وقتي ميگوييم اينك تو زيبا هستي، يعني ديروز زيبا نبودي ولي هنگاميكه ميگوييم چه زيبايي تو اي يار! زمان و مكان در آن مطرح نيست و يعني تو هميشه زيبايي. پس در اين بخش، به ترتيب، شامول، تورات و متن انگليسي قرار ميگيرند.
متن انگليسي باز هم از كلمة معشوقة من استفاده كرده و تورات از محبوبة من و شاملو از اي يار! درباره محبوبه و معشوقه قبلا نوشتم. اينك دربارة محبوبه و اي يار مينويسم: اي يار زيباتر است زيرا يار، مطلق است و هميشه يار و دوست داشتني است اما محبوب ممكن است روزي از چشم بيفتد وديگر محبوب نباشد. ضمنا تكرار كلمة محبوب و معشوق، كل باب اول را نازيبا ميكند و شاملو با انتخاب محبوب در آيهاي و يار در آية ديگر، جلو اين تكرار را گرفته است. در تورات دو بار گفته است زيبا هستي و در متن انگليسي و ترجمة شاملو دو بار ميخوانيم زيبايي... ناگفته پيداست كه زيبايي از زيبا هستي شيواتر است زيرا كوتاهتر است و تكرار ضمير از تكرار فعل بهتر است.
تورات ميگويد: چشمانت مثل چشمان كبوتر است... متن انگليسي ميگويد تو چشمان كبوتري و شاملو ميگويد: و چشمانت دو كبوترند... متن انگليسي از تورات بهتر نوشته است زيرا كوتاهتر است. ترجمة شاملو نيز از ترجمة تورات بهتر است زيرا كوتاهتر است و همان معني را ميدهد: چشمانت دو كبوترند... مقايسه كنيد با: چشمانت مثل چشمان دو كبوتر است. ترجمة شاملو سه كلمه است با همان مفهوم ولي ترجمة تورات شش كلمه است. ترجمة شاملو از متن انگليسي بهتر است زيرا شاعرانهتر است: چشمانت دو كبوترند... در اين ترجمه تشبيه موج ميزند ولي در متن انگليسي، فقط ميگويد تو چشمان كبوتر داري و نثر است نه شعر زيرا هيچ تشبيهي ندارد.
در آية بعدي كه بخشي از آن تكراري است، همان نقدهايي وجود دارد كه به آنها اشاره كردم. يعني كلمات اينك و هان... شاملو براي جلوگيري از اين تكرار، به دامن ترجمة آزاد دست زده است و گفته: چه نيكويي تو اي دلدار!... ناگفته نگذارم كه تكرار هميشه زشت نيست. به اين شعر ايرج دهقان توجه كنيد كه پر از تكرار است ولي زيباست:
بهار بود و تو بودي و عشق بود و اميد
بهار رفت و تو رفتي و هر چه بود، گذشت
تورات به شيريني محبوبش اشاره كرده، متن انگليسي از آن گذشته است، و شاملو گفته است: از حلاوت چه سرشاري... خب... اگر مرا محكوم نميكنيد كه دارم از شاملو دفاع ميكنم، ميگويم كه سرشار بودن از حلاوت بسيار گوياتر از شيرين بودنِ خشك و خالي است ضمن اين كه از ياد نبريم كه اين آيات بسيار كهن سال هستند و بايد براي ترجمة آنها از كلمات كهن سال سود بجوييم.
در ترجمة تورات و متن انگليسي ميخوانيم كه تخت اين دو دلداه سبز است. چرا؟ معلوم نيست. اما هنگامي كه ترجمة شاملو را ميخوانيم، دليل سبز بودن تخت آنها را درمييابيم: تخت آنها چمنها و گياهان سبز صحرايي بوده است. شايد شاملو از اين كشف خودش به هيجان آمده و ترجمه را بسيار آزادتر از حد معمول كرده و كلماتي به متن اصلي افزوده است: نگاه كن كه سرسبزى ِ چمن چهگونه به آراميدنمان مىخواند! آنك چمن: كه زفاف ِ ما را بستر خواهد شد... بگذريم.
در آخرين آية باب اول، فقط ترجمة شاملوست كه هم شاعرانه است، هم محيط اين دو دلداده را توصيف ميكند و به خواننده ميگويد كه آنها در محيط طبيعت هستند و با هم خلوت كردهاند: «و اين سروها كه به چشم زيباست...» و در ادامه خواننده را متوجه ميكند كه آنها هنوز خانهاي ندارند پس باز هم درمييابيم كه مردي كه در اين سروده وجود دارد، همان سليماني نيست كه پيامبري ثروتمند و باشكوه بود: «و درختان ِ سدر: سايبان و بامى كه پناهمان دهد، و اين سروها كه به چشم زيباست ستونهاى خانهى ما خواهد شد». آن دختر كه دو سه هزار سال پيش ميزيسته، مانند دختران امروزي آرزو ميكرده كه ايكاش خانهاي داشته باشند. به قول مرحوم فرهادِ خواننده: تو فكر يه سقفم... اين دختر به محبوبش ميگويد: از درختان سدر، بامي و پناهگاهي خواهيم ساخت و اين سروهاي زيبا ستونهاي خانة ما خواهند شد.
در ترجمة تورات فقط اين آيه را ميخوانيم: «تيرهاي خانة ما از سروِ آزاد است و سقف ما از چوب صنوبر». و در متن انگليسي نيز چنين ميخوانيم: «ستونهاي خانة ما از سدارند (سرو) و تيرهاي سقف خانة ما از صنوبرند». شايد متن اصلي نيز همين گونه بوده... شايد نيز اشاراتي داشته و خواننده ميفهميده است كه آنها هنوز خانهاي ندارند... به هر حال، فقط ترجمة شاملوست كه گوياست و نشان ميدهد آنها بيخانومانند و ناچارند در دشتها و دور از چشم ديگران، همديگر راببينند. اگر به بابهاي ديگر نگاه كنيم، اين موضوع را واضحتر خواهيم ديد.