از اول تا آخر این زبانشناسی را در مجله اطلاعات هفتگی بخوانید.

  مصطفي گلیاری

آغاز زبان‌شناسي اين هفته را از ديدگاه روان‌شناسي بررسي مي‌كنم. زبان هر ملتي شناسنامة ابعاد گوناگون مذهبي و مكتبي، اخلاقي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و.... آن ملت است.

تشريح: يه ديقه اون ليوان رو ميدي؟ شما چنين جمله‌اي را زياد شنيده‌ايد. منظور گوينده اين است: لطفا ليوان رو بده... برخي از مردم هنگامي كه چيزي از كسي مي‌خواهند، به جاي اين‌كه بگويند: خواهش مي‌كنم يا لطفا، مي‌گويند: «يه ديقه» يا از فعل‌هاي التزامي استفاده مي‌كنند: اون خودكارو ميدي؟ به جاي: لطفا خودكارت رو بده... اون ليوان رو ميدي؟ به جاي: لطفا ليوان رو بده. اين جمله التزامي است زيرادر اصل چنين بوده است: اگه ممكنه خودكارو بده... اگه ممكنه ليوان رو بده.

متلي هست كه مي‌گويد: من  نبودم دستم بود، تقصير آستينم بود... روان‌شناسيِ زبان‌شناسيِ اين متل معتقد است اين متل را وقتي به‌كار مي‌برند كه نخواهند مسؤوليت كار ناگواري را كه انجام داده‌اند گردن بگيرند بنابراين آن را به كسي ديگر منسوب مي‌كنند يا به قول جوانان امروزي: خودش گردن نگرفت و روي رفيقش خاك ريخت. خب كارش درست بوده چون گردن گرفتن فوله. «فول يعني خطا كه در كشتي، گرفتنِ گردن خطاست» با همين معني، ضرب المثل ديگري هست كه مي‌گويد: دست پيش گرفته پس نيفته... اين دو ضرب المثل به گروهي از مردم اشاره مي‌كنند كه به‌راحتي تقصير خود را به دوش ديگران مي‌اندازند.

ضرب المثلي هست كه مي‌گويد: انگار نه خاني آمده نه خاني رفته. نه خري و مرغي داشته نه خربزه‌اي خورده... اين ضرب المثل نشان مي‌دهد كه گروهي از مردم خودنما هستند و چشم‌هم‌چشمي مي‌كنند. از سويي چنان گرسنه‌اند كه زير حرف خود مي‌زنند. يا ضرب المثل قبا آش بخور كه نشان مي‌دهد گروهي ديگر اهل ظاهرند.

به كساني كه طُفيلي و مهمان ناخوانده هستند، مي‌گويند: چترباز. مثال: «ديشب هليم مي‌داديم. غلام چترباز اومد و خودشو خراب كرد رو سر ما و چهار پرس خورد، دو پرسم برد». «توضيح واضحات: حليم غلط است. هليم درست است كه به آن هريسه هم مي‌گويند.»

تا چند دهه پيش و هنوز در برخي از شهرستان‌هاي دور به جاي كمربند مي‌گويند شلاق زيرا پدرهاي خشن و آموزگاراني كه درس‌شان زمزمة محبتي نبوده است، بچه‌ها را با كمربند مي‌زده‌اند بنابراين كاربرد كمربند، كتك زدن بوده و به آن مي‌گفتند شلاق... مثال: «مرد! چرا شلاقت رو نبستي؟ شلوارت ميفته... آهاي زن! اون شلاقو بيار پسرت رو ادب كنم».

توضيح تلخ: وقتي پدر از فرزندش ناراضي باشد، به همسرش مي‌گويد: پسرت رو بد تربيت كردي. ولي وقتي از فرزندش راضي باشد، مي‌گويد: بزنم به تخته، پسرم يه پارچه آقا شده.

تنبيه يعني آگاه كردن ولي در زبان امروز ما يعني كتك زدن. مثال از قديم: «در سير مقامات معنوي رساله‌اي بليغ خواندم و تنبيه شدم». مثال معاصر: «بايد گوش اين پسرو بكشم تا تنبيه بشه. اين جور بچه‌ها رو بايد گوشمالي داد».

دو واژة عربيِ «تمارض» و «تجاهل» در زبان ما رايج است. تمارض يعني خود را به مريضي زدن. مثال: «اين پسره واسه اين‌كه كاراشو انجام نده مدام تمارض مي‌كنه. جون حاجي حالش خيلي هم خوبه. نمي‌بيني دماغش چه چاقه؟» تجاهل هم يعني خود را به ناداني زدن. مثال: «چرا تجاهل مي‌كني؟ تو بودي كه غذاي منو از يخچال ورداشتي و خوردي و ظرف خالي‌شو گذاشتي سرجاش». امروز به جاي تجاهل مي‌گويند: «خود را به آن راه زدن» و «خود را به كوچة علي چپ زدن». مثال: «خودتو به اون راه نزن... كوچه علي چپ از اين‌وره. واس چي تيزي منو پيچوندي؟»

آنچه را كه نوشتم و براي هر يك مثالي آوردم، نشان مي‌دهد كه هر ضرب المثل و هر اصطلاحي خاستگاهي دارد كه بيان‌كنندة فرهنگ و رفتار و سليقة مردم جامعه است. اميدوارم اين نيم قطره چراغي باشد فرا راه زبان‌شناسان تا زبان را از اين دريچه نيز بررسي كنند و از اين كاه، كوهي بسازند.

چاشني:

مسأله: آيا مي‌دانيد حسرت الملوك چيست؟ غذايي است به نام جغربغور كه خوشمزه است و قبلا چاشت مستمندان بوده بنابراين بزرگان كسر شأن خود مي‌دانستند از آن بخورند ولي چون خوشمزه بوده، حسرت به‌دل مي‌ماندند پس مردم به آن حسرت الملوك مي‌گفتند. امروز حسرت الفقراست چون فراهم كردن آن گران است.  

تكيه روي كلمات: هنگام سخن گفتن، به‌ويژه گويندگان تلويزيون و راديو، بايد دقت كنند كه تكيه كردن روي كلمات را رعايت كنند وگرنه معني جمله عوض مي‌شود. مثال: ايران نبايد تنها فروشندة نفت باشد. اگر روي «ايران» تكيه كنيم، معني اين جمله چنين است: ايران نبايد فقط نفت بفروشد. اگر روي «تنها فروشندة نفت» تكيه كنيم، معني جمله چنين مي‌شود: ايران نبايد در جهان تنها كشوري باشد كه نفت مي‌فروشد. مثال معروف: بخشش لازم نيست اعدام شود. اگر روي «بخشش» تكيه كنيم معني چنين مي‌شود: او را ببخشيد... لازم نيست اعدام شود. اگر روي «بخشش لازم نيست» تكيه كنيم، معني جمله چنين مي‌شود: بخشش لازم نيست.... او را اعدام كنيد. 

زبان امروز مردم: «بهش گفتم: از وختي كه بهم اس نميزني دستم شده پاكار چشام. بي‌معرفت زد تو برجكم و گفت: واسه من پياز پوس نكن...» يعني «بهش گفتم از وقتي كه اس. ام. برام نميزني دستم مدام اشكامو پاك مي‌كنه. حالمو گرفت و گفت مي‌خواستي پياز پوست نكني» يعني اشك تو براي اندوه هجران نيست براي اين است كه پياز پوست كرده‌اي و آب چشمت جاري شده است. يعني اشكت كشك است و دَمِ مشكت است.

خالي مي‌بندم:

تلفن دوست: دوست خوش ذوق و ديرينة زبان‌شناسي، محمود نيكويه از شمال سرسبز و بسيار خرم و نغز تلفن كرد و گفت: مي‌داني چرا مي‌گويند خالي بندي؟ چون وقتي كه شيفت پاسبان‌ها تمام مي‌شد و هفت‌تير خود را به افسر نگهبان تحويل مي‌دادند، جلد آن را همچنان به كمر خود مي‌بستند. خلافكارها با ديدن آنها مي‌گفتند: بچه‌ها ازش نترسين. خالي بسته.

با اين آرزو كه آقاي خسروي همة اين قطرة تُپل را صفحه بندي كند و چكه‌اي از آن نكاهد، تا هفتة‌آينده برويم و خسرواني سرود گوش كنيم.