بچه كه بودم: تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com

بچه که بودم، تصاوير متحرك ، ياهو ، زيباسازی وبلاگ ، بهاربيست             www.bahar-20.com بوشهر بودیم. هوا خيلي گرم بود. دریا هم نزدیک بود ولی پدرم ممنوع کرده بود بریم دریا چون کوسه داشت. یه بار ما رو برد کنار ساحل و معلم منو نشونم داد که با قایق توی دریا بود و کوسه‌ها داشتن قایق شو واژگون می‌کردن. تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com معلمم خیلی بد اخلاق بود تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com  تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.comولی نمي‌دونم چرا نجات پیدا کرد  و به ساحل اومد. بعدش بابام ما رو برد خونه و یه بشکه‌ی بزرگ رو از آب شیرین پر کرد و گفت هر وقت گرم تون شد برین توی این بشکه. بعد خط و نشون کشید که وای به حال تون اگه بفهمم رفتین دریا  .

فرداش بابام رفت شرکت نفت سر کارش تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com . محمد گفت بریم دریا. و خط و نشون کشید تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com که هر کی به بابام بگه رفتیم دریا وای به حالش.  تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com گفتیم بریم. رفتیم و تا ظهر دریابازی کردیم تصاوير متحرك ، ياهو ، زيباسازی وبلاگ ، بهاربيست             www.bahar-20.com .  خيلي خوش گذشت.تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com بعدش اومدیم خونه. من یواشکی رفتم تو بشکه‌ی آب شیرین و خودمو شستم تصاوير متحرك ، ياهو ، زيباسازی وبلاگ ، بهاربيست             www.bahar-20.com . به کسی هم چیزی نگفتم. نيم ساعت بعدش بابام اومد و ما رو صدا کرد و گفت به صف واستین. ما به صف واستادیم. بابام یکی یکی ما رو بو کرد و شونه های ما رو لیس زد. منو بوسيد و گفت: تو برو کنار. من رفتم کنار. بعد کمر بندشو درآورد و افتاد به جون محمد و مرتضی تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com . روز بعد هم همین طور شد. و روزهای بعد... هر روز مي‌رفتيم دريا و من يواشكي خودمو تو بشكه‌ي آب شيرين مي‌شستم و نمك دريا رو پاك مي‌كردم. محمد و مرتضي هم هر روز از بابام كتك مي‌خوردن تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com . اونا هنوز که هنوزه میگن بابامون تبعیض میذاشت. هر سه‌ی ما می‌رفتیم دریا ولی تو رو نمی‌زد. آخه چرا؟ تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com مادرم بهشون می گفت: آخه این مصطفا از اولیاءالله.

من هنوزم هیچی نمیگم تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com چون اگه بگم بعد از دریا می رفتم توی بشکه‌ی آب شیرین و به شما نمی‌گفتم، عصبانی میشن و یه فصل كتك مي‌خورم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

يك غزل و دو رباعي و دو دوبيتي از سوشترا:

دل پر روی  من ای دوست تو را می خواهد                     پاسبان بانگ بزن بین که چه ها می خواهد

صبح گنجشک چو بیدار شود، تا شبِ شب                      قصة موی تو از تک تکِ ما می خواهد

دلم از بس که حسود است، تو را از همه کس،               و که حتی ز خودت نیز جدا می خواهد

من عجب دارم از این دل که به این دلتنگی،                       سرو و دریا و مهی را به کجا می خواهد

تو مگر شهد گلی! هر طرفی شاپرکی،                              سوژة شعر خودش را ز شما می خواهد

چون رقیبم به دعا بود، دعا کردم لیک                             من تو را از تو و ایشان ز خدا می خواهد

همه را چند به چوگان دو زلفت بزنی؟                             شاید این حضرت موساست، عصا می خواهد

نازم آن قامت نازک که ز هر جا گذرد،                             کوه هم طاقت نستوهِ خدا می خواهد

نازم آن طرة در باد که صد دل در اوست                        دل پس از شانة موهای تو جا می خواهد

کفتر نامه بری بود و نشان می پرسید                             نبضم اینجاست چرا قطب نما می خواهد

این غزل نیست که گفتم، که در آن خون دلست                 یعنی ای دوست دلم ازتو بلا می خواهد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من منتظرم که وقت افطار آید                         عطر نفس اذان ز بازار آید

پس خانة دلدار روم، در بزنم                         گویم بده افطار و لب یار آید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ای کاش که من آن رژ لب ها بودم                   خواب خوش تو به روز و شب ها بودم

ای کاش دلت دارد اگر تب با شور،                  من علت آن شورش و تب ها بودم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

صدای در زدن آمد. پریدم                             برهنه پای تا کوچه دویدم

فرار بچه ای از دور دیدم                               دوباره توی لاک خود خزیدم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دلم را سنگ کردم تا نروید                             گلی آمد کنارم تا ببوید

دل سنگم ز بیم عشق، شد آب                        کنون بلبل برایش قصه گوید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

داروخانه يا ايستگاه نشاط؟ تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

سرم درد مي‌كرد و چون دستمال نداشتم، به داروخانه رفتم تا بلكه سوژه‌اي، موضوعي، چيزي پيدا كنم و دست‌خالي به تحريريه نروم. باري! به يكي از داروخانه‌هايي كه دراگ‌استور هم بود، رفتم و غصه‌ام شد  كه اين همه آدم دردمند به داروخانه آمده‌اند . در آخر صفِ قسمت متفرقه ايستادم. فروشندة دارو، خانم خوشرويي بود  كه به همة بيماران لبخند مي‌زد. ياد فلورانس نايتينگل جان نيفتادم چون او لباس چركين سربازي مي‌پوشيد و اين يكي روپوش سفيد و بسيار تميزي داشت. البته لاك ناخنش به سرخي خون بود... آخ كه من از رنگ اين‌جور خون‌ها چقدر مور مورم مي‌شود! معذرت مي‌خواهم كه از خود بي‌خود شدم  . آخر من آدم كم جنبه‌اي هستم. نگذريم... دختر جواني كه روسريش لجبازي مي‌كرد و گره نمي‌خورد، با آرايشي خفن  ، نفر اول صف بود. او دو بسته كلونازپام خريد. دو تايش را با آب‌سردكني كه گوشة داروخانه بود و ليوان يك‌بار مصرف داشت، خورد و بي‌خيال گره روسريش شد و بيرون رفت.

پس از او آقايي، با عينكي بسيار دودي تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com و ريش و مويي هنرمندانه، سه ورق متادون خريد و دو دانه از متادون‌ها را با آبِ همان آب‌سردكن خورد و سيگاري آتش زد و رفت.

نفر سوم آدم خوش‌تيپي بود. كت و شلوار بنفش و دستمال گردنش به موي نقره‌اي و سبيل تابيده‌اش مي‌آمد. او با تفاخر جلو رفت و لبخند بكُش مرگِ‌مايي تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com به فروشنده زد و يك بسته وياگراي خارجي و دو بسته سيلدنافيل خواست. فروشنده با لبخندي مليح و صدايي آهسته چيزهايي به او گفت كه چون گوش من سنگين است، كمي هم عقب افتاده‌ام  ، نفهميدم چه گفت فقط كلمات تأخير و خار و انار را تشخيص دادم. آن آقاي خوش تيپ، دستمال گردنش را كمي شل كرد. فروشنده يك دستش را زير چانه‌اش گذاشت و گفت: تازه از مالزي اومده... مي‌خواين؟ آقاي خوش تيپ گفت: مي‌خوام. فروشنده بستة قرمزي را كه عكس دو تا طاس رويش بود، به او داد. آقاي خوش تيپ اسكناسي تقديم كرد و به جاي پول خورد بقيه‌اش، چسب زخم گرفت و جايش را به نفر بعدي داد.

نفر چهارم، جواني بود كه تيپ جالبي داشت. يك دسته از موهايش را از پيشاني تا پشت سرش به شكل كلاه خودِ جنگجويان تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com رومي درآورده بود و سيخ سيخ ايستانده بود. موهايش مرا ياد جاروي خدمتكار اداره‌مان انداخت. چند خرمهره هم به گردنش آويزان كرده بود و روي بازويش عكسي كشيده بود كه شبيه برج آزادي بود. او از خانم فروشنده عطري خواست كه اسمش را نفهميدم ولي روي جعبه‌اش عكس شيري بود كه داشت به چند تا دختر خارجي نگاه مي‌كرد تصاوير متحرك ، ياهو ، زيباسازی وبلاگ ، بهاربيست             www.bahar-20.com  و هويج مي‌ليسيد تصاوير متحرك ، ياهو ، زيباسازی وبلاگ ، بهاربيست             www.bahar-20.com . دخترهاي طفلكيِ خارجي هم وسط برف، با يكتا پيراهن ايستاده بودند و شرشر عرق مي‌ريختند. جوانك عطرش را خريد و در كيسه ی سياهي پيچيد و آن را توي كيفش در هفت سوراخ قايم كرد. وقتي كه خواست برود، دهاتي بازي درآوردم و گفتم: جوون! خير امواتت يه خورده از اون عطرت به منم ميزني؟ با سيصد و شصت علامت سؤال و تعجب و نقطه و ويرگول نگاهم كرد و رنگش سرخ شد و گفت: عطر؟ كدوم عطر؟ من كه عطر نخريدم... من شربت سينه خريدم... و شتابان گريخت.

نفر پنجم، آقايي بود كه سيگاري تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com نيم‌سوخته و خاموش در يك دستش و كيسه‌اي در دست ديگرش بود. توي كيسه، نوشابه و ماست موسير و ساندويچ داشت. او يك بطر الكل طبيِ دو آتشه ی گندم براي ناف بچه‌اش خريد و پرسيد: تلخ كننده كه نداره؟ فروشنده با همان لبخند مليح گفت: خاطر جمع... و بطري را در كيسه ی سياهي گذاشت و به آن آقا داد. توي دلم آن آقا را تحسين كردم كه به فكر ناف بچه‌اش بود كه مبادا الكل تلخ به ناف آن طفل معصوم بزند.

من نفر ششم بودم. خانم فروشنده، با روپوش سفيدش كه در قسمت فروش متفرقة داروخانه ايستاده بود، با لبخند نگاهم كرد تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com . انگار داشت مي‌پرسيد: چي ميل دارين؟ دوبل باشه يا برگر؟ ناخودآگاه گفتم: ميوه‌اي باشه. لبخندي كه رايگان يا شايد هم اشانتيون بود، تحويلم داد و يك قوطي مستطيلي قشنگ و قرمز به من داد. رويش عكس توت فرنگي‌هاي تشنه و دو تا طاس بود. او با كمي تأخير پرسيد: كافيه؟ گفتم: اگه ميشه يه لول متادون سناتوري هم لطف كنين... يه چتول هم الكل طبي و يه خورده وياگرا و چيپس و ماست‌وخيار و كالباس و سوسيس ماسيس تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com  هم التفات بفرمايين. خانم فروشنده به كسي كه دفترچة بيمه دستش بود و پشت سر من ايستاده بود و موهايش درد مي‌كرد تصاوير زيباسازی ، عكس های ياهو ، بهاربيست             www.bahar-20.com  و مي‌ناليد، گفت: نداريم. بعد لبخند ديگري نثارم كرد و پرسيد: بپيچم يا مي‌برين؟