خاطرات مشاور

همهی اسمها و نشانیها مستعار است تا راز کسی فاش نشود.

با شوهری که خیانت میکند، چه باید کرد؟

مصطفی گلیاری

09366401949

دوباره به ویدیوی موش‏های پروفسور «هلن فیشر» نگاه کردم: «موش نر را از قفسِ جفتِ ماده‏اش بیرون برد و در قفسی دیگر گذاشت سپس یک موش نر در قفسِ ماده، و یک موش ماده در قفسِ موشِ نر قرار داد. موشِ مادۀ اولی افسرده شد. به غذا و جست و خیز میل نداشت. به آن موش نر هم اجازه نداد نزدیکش شود. جفتِ همین موش که در قفسی دیگر پیش موش ماده‏ای غریبه بود، غذایش را خورد و کوشش کرد با موشِ ماده جفتگیری کند» ما دقیقاً همین رفتارها را در بسیاری از انسان‏ها نیز می‏بینیم: «مرد به همسرش بی‏احساس می‏شود و به او خیانت می‏کند، زنش افسرده و بیمار می‏شود و به مقابله به مثل نیز میلی ندارد». اینها را و علتِ علمیِ این موضوع را به «لیلا» گفتم. گفت: «اگه این قانون باشه که مرد طوری آفریده که طبیعتش به خیانت گرایش داره، چرا همۀ مردها این طور نیستن؟» جوابِ علمی این سؤال را هم دادم. پرسید: «پس حالا تکلیفِ زن‏هایی مثل من چیه؟ چکار کنیم که همسرمون به ما وفادار باشه؟»

پاسخِ این سؤال و بقیۀ سؤال‏های لیلا را در همین شماره خواهید خواند و متعجب خواهید شد! نخست ببینیم داستانِ لیلا چیست: لیلا زنی 32 ساله است که پسری چهار ساله و هایپر(بیش فعال) دارد. وقتی که ازوداج کرد، چند سال بود که دو مطبِ دندانپزشکیِ پررونق داشت که یکی در شیفت صبح و دیگری در شیفت عصر به بعد بود. مدتی است که شیفتِ صبح را تعطیل کرده. همسرش(یاشار) که پسرخاله‏ی او هم هست، دیپلم ردی است و آتلیۀ عکاسی دارد. سه سال و هشت ماه از لیلا کوچک‏تر است. مادرش که خالۀ لیلاست، از مخالفانِ سرسختِ ازدواج یاشار و لیلا بوده و خودش را به آب و آتش زد تا جلو این ازدواج را بگیرد و نشد زیرا یاشار هم کوتاه نمی‏آمد و برای راضی کردنِ مادرش سه بار به خودکشی دست زده بود که یک بارش جدی بوده و مادرش با چشمی گریان و سینه‏ای پرنفرین رضایت می‏دهد.

یاشار در شب‏های هجران، وقتی که از پاسی پس از نیمه شب تا دمدمای سپیده با لیلا تلفنی حرف می‏زده، افسوس‏ها می‏خورده که «یار در خانه و ما گِردِ جهان می‏گشتیم!» و چشم‏هایش بسته بوده و دختر خالۀ به این خوبی و نازنینی را نمی‏دیده. علتش هم این بوده که مادر یاشار و مادر لیلا از آن خواهرهایی بودند که از نوجوانی با هم لجاجت داشته‏اند و همیشه قهر بوده‏اند. سرانجام روزی و روزگگاری دست به دست هم می‏دهند و این دو به هم دل می‏بازند و چند ماه داستان دلدادگی خود را پنهان می‏کنند اما روزی که لیلا در آتلیه بوده و با یاشار نسکافۀ شیرین می‏نوشیده، مادر یاشار از راه می‏رسد و غوغا آغاز می‏شود. غوغایی که دو سال طول کشید و این دو مادر را به چالش و جنجال ومشاجره کشاند. یاشار هم سه بار خودکشی کرد و سرانجام انگشت دومِ دستِ چپِ این دو دلداده به حلقه‏ای مقدس مزین شد.

لیلا می‏گوید: «یاشار غیر از آتلیه‏ش هیچی نداشت. من خیلی بهش کمک کردم. یه خونۀ خوب رهن کردم، ماشینم رو فروختم و یه خورده گذاشتم روش و دو تا ماشین خریدم، یه وامِ خوب گرفتم و آتلیه‏شو حسابی ارتقا دادم، از صبح می‏رفتم سرِ کار، شب که برمی‏گشتم به همۀ کارهای خونه‏داری می‏رسیدم. پسرم که متولد شد، شیفت صبحِ کارم رو تعطیل کردم. همۀ کارهای زندگی رو خودم به عهده گرفتم تا جایی که نمیذاشتم یاشار حتی قبض تلفن یا آب و برق رو پرداخت کنه. درآمد و مدرک من خیلی از یاشار بهتر بود. واسه این که احساس کمبود یا ضعف نکنه، همیشه و همه جا نشون دادم لیاقت و معلومات یاشار از من خیلی بهتره حتی به همه گفته بودم که درآمدش دو برابر منه. حالا اصلا نمی‏دونم اشتباهم کجا بوده که یاشار به من خیانت کرده».

وقتی که لیلا اینها را تعریف می‏کرد، صدایش پر از بغض بود. آدم وقتی که از کسی ضربه بخورد که فکر می‏کرده نزدیک‏ترین شخص به اوست، شوکه می‏شود. برای لیلا باورش سخت بود که یاشاری که آن همه او را دوست داشته و به خاطر وصالش سه بار خودکشی کرده بوده، ناگهان خیانتکار از آب دربیاید. لیلا ترجیح می‏داد به من و به خودش بقبولاند که خودش اشتباهاتی کرده که کار به اینجا کشیده. برایش توضیح دادم در این‏که اشتباهاتی کرده، بحثی نیست زیرا این ازدواج از اولش مناسب نبوده. یکی از شرایط ازدواج این است که شوهر از زن سرتر باشد تا بتوانیم به او بگوییم سرپرست خانواده. یاشار نه از نظر سن و تجربه از لیلا سرتر بوده نه از نظر مدرک تحصیلی و شغل و درآمد. اشتباهات دیگر هم آوانس‏های زیادی بوده که لیلا به یاشار داده. این کار باعث می‏شود شوهر از مقامِ خودش پایین بیاید و چشمش به کیفِ زنش باشد، ابتکار و انگیزۀ برطرف کردنِ مشکلات را از دست بدهد، نسبت به زنش به عقده‏های خودکم بینی دچار شود و برای جبرانِ این عقده به زنی جوان‏تر و ضعیف‏تر گرایش پیدا کند. از لیلا خواستم کمی هم از خیانتِ همسرش بگوید. گفت:

«من هنوزم به یاشار خیلی اعتماد دارم. اگه به گرگ و میشِ افق اشاره کنه و بگه داره صبح میشه ولی همۀ ساعت‏ها بگن داره غروب میشه، من حرف یاشارو قبول می‏کنم. یه روز پرستارِ پسرم گفت «خانم دکتر! دیروز آقا با یه دختر خانمی اومدن اینجا و مدتی تنها بودن». بهش گفتم این آخرین بارش باشه که پشت سر شوهرم چرند میگه. بعد از اون گاهی جسته گریخته از همسایه‏ها می‏شنیدم که وقتایی که خونه نیستم، یاشار مهمون میاره و به پرستار میگه پسرم رو ببره پارک. بازم شک نکردم ولی با خودم خیلی گفت‏وگوی ذهنی داشتم. آخرش واسه این که شک‏ها و تردیدها رو برطرف کنم، چند تا دوربینِ فیلمبرداری کوچیک گذاشتم جاهای مختلف خونه و فهمیدم تا حالا مثل کبک سرم زیر برف بوده. البته چیزی به روی یاشار نیاوردم چون اول می‏خوام بدونم چرا یاشار به من خیانت می‏کنه؟»

جواب دادن به لیلا به بحثی علمی نیاز داشت که چون تحصیلات پزشکی دارد، برایش قابل فهم بود. آن بحث را ساده می‏کنم: مرد طوری خلق شده که میزان تستوسترنِ بدنش بالا باشد. هرچه این هورمون در مرد بالاتر باشد، خودمحورتر، بااعتماد به‏نفس‏تر، مدیرتر، پرخاشگرتر و مهاجم‏تر می‏شود. وجود تستوسترنِ بالا در مردهای چندین هزار سال پیش باعث می‏شده که هر مردی برای بقای نسلِ خودش بکوشد و از خانواده‏اش در برابر ناملایماتِ بیرونی دفاع کند ضمنا بتواند زندگی خود و خانواده‏اش را مدیریت کند. درست مثل بیشترِ حیوانات نر که هرچه تستوسترنِ بیشتری داشته باشند، در زمینه انتقال ژن‏های خود به نسل‏های بعدی موفق‏ترند.

انسان‏های ابتدایی نیز مانند حیواناتِ دیگر فقط وقتی جفتگیری می‏کردند که بچه‏های آنها در فصلی متولد شوند که برای آنها مناسب باشد ضمناً وقتی که ماده باردار می‏شد، با او نزدیکی نمی‏کردند اما با تکامل مغزِ انسان‏ها، زمانِ جفتگیری اختیاری شد و فقط برای تولید مثل نبود زیرا مفهوم کامجویی را فهمیده بود. در مغز مرکزی هست که هورمونی به نام «دوپامین» تولید می‏کند. هر وقت ما کاری کنیم که لذتی از آن ببریم، دوپامین ترشح می‏شود و به ما پاداشی به نام رضایت می‏دهد. دوپامین برای انجام دادن هرکاری در ما انگیزه ایجاد می‏کند. همه پستانداران همین طورند. دوپامین هسته تمایلات جنسی و نیازهای حیاتی ماست. میلیون‏ها سال است که این مکانیزم در مرکز پاداش مغز قرار گرفته و تغییری نکرده. دوپامین پشت بسیاری از تمایلات جنسی و غذا خوردن ما قرار گرفته. مواد مخدر و کارهایی مانند قمار، خرید کردن، پرخوری، سیگار کشیدن، و... دوپامین را تحریک می‏کند تا احساس شادی و لذت کنیم. درحقیقت ما عاشق خرید کردن یا بستنی و شیرینی خوردن یا مصرف مواد نیستیم. ما عاشق دوپامین هستیم و این کارها را می‏کنیم تا دوپامین فعال شود و پاداش بگیریم. غذاهای پرکالری و پرچربی نسبت به سبزیجات، دوپامین بیشتری تولید می‏کنند و باعث می‏شوند امیال جنسی از بقیه نیازهای ما مهم‏تر شود. پس به همسرتان سبزیجات بیشتری بخورانید! در کتاب «قصه زنی که بوی میخک می‏داد»، زنِ زیرک به زن بلغمی مزاج گفت: «من در هر خورشی که برای شوهرم می‏پزم، به جای هر ادویه‏ای کافور می‏ریزم آن وقت تو چنان ابله شده‏ای که پیوسته به شوهرت گوشت و گرمی می‏خورانی و انتظار داری به تو خیانت نکند؟» این طنز است اما اشاره‏ای دارد به این که تغذیه و میزان تستوسترن با هم ارتباط دارند.

تا حالا شد دو هورمون: تستوسترن و دوپامین. سومین هورمون «آکسی توسین» است که تازگی‏ها نامش را هورمونِ اعتماد و وفاداری گذاشته‏ایم. این هورمون در جنس ماده بیشتر از جنس نر وجود دارد. آن موشی که بعد از رفتن جفتش بیمار شد، خیانت هم نکرد، آکسی توسینِ بیشتری داشت اما جفتش که هیچ ناراحت نشد، خیانت هم کرد، تستوسترن بیشتر و آکسی توسینِ کمتری داشت. به لیلا گفتم: «این دستورِ آفرینشه که جنسِ ماده آکسی توسینِ بیشتر و چنس نر تستوسترن بالاتری داشته باشه. اگه غیر از این بود، نسل‏ها از بین می‏رفتن. دوپامین در جانوران نر چه انسان چه حیوان باعث میشه به ازدیاد نسل میل داشته باشن. تستوسترن در نرها باعث میشه دلیر و مهاجم بشن تا در بازارِ رقابت نرها، بتونن ژنِ خودشون رو انتقال بدن. هر نری که ضعیف باشه، ممکنه این امکان رو پیدا نکنه که نسلش رو ادامه بده. پس این، کارِ آفرینشه و چه تفکرات مذهبی داشته باشیم چه نه، قبول داریم که کارِ آفرینش هیچ خطایی نداشته و نخواهد داشت».

بعد برایش توضیح دادم که وقتی که تستوسترن بالا می‏رود، مرد احساس خودبینی می‏کند. تو.جهش به جنس مخالف حالت بیمارگونه پیدا می‏کند و حتی گاه باعث می‏شود شخصیت او تغییری کلی کند و ضد اجتماعی و آزارانده شود. تستوسترنِ بیشتر، گرچه برای روابط خانوادگی زیانبار است، در بخش مدیریت‏های کاری مفید است. یکی از دلایلی که مرد را وامی‏دارد به همسرش خیانت کند، میزانِ تولیدِ دوپامین و تستوسترن است اما فقط اینها نیستند که رفتارها و تغییر روحیه‏های ما را در دست خود دارند. «پرولاکتین» هورمونی است که میزان آن پس از اُرگاسم(اوج لذت جنسی) در بدن بالا می‏رود. این هورمون می‏تواند به سردی زوج‏ها بینجامد. توضیحش ساده است: پیش از آمیزش، مرد هیجان و عاطفه‏ای بالا دارد. پس از ارگاسم، تقریبا هیچ هیجان و عاطفه‏ای ندارد اگر هم محبتی از خود نشان دهد، از روی ادب است وگرنه حقیقتش این است که دوست دارد تا مدتی پس از اُرگاسم ریلکس باشد و حرکتی نکند. و این به دلیل ترشحِ پرولاکتین است که پس از ارگاسم انجام می‏شود. خب... وقتی که میزان پرولاکتین در بدن بالا می‏رود، انسان احساس دلسردی و نومیدی می‏کند. تازگی‏ها برای درمان معتادها کاری می‏کنند که سطح پرولاکتینِ فردِ معتاد پایین بیاید تا گرایشش به مواد کم شود. قبلا هم گفتم که علت گرایش به مواد، در حقیقت گرایش به دوپامین است. در زندگی زناشویی، پایین بودنِ دوپامین و بالا رفتن پرولاکتین باعث می‏شود همه چیز تیره و تار شود.

یکی از دلایلی که زوج‏ها پس از این که مدتی با هم زندگی کردند، سرد می‏شوند، اتفاقی است که در مغز می‏افتد: در مغزِ ما بخشی هست که هزاران سال پیش برای واکنش ما در برابر مار و درندگان طراحی شده بوده. در زندگی امروزی چنین وحشتی وجود ندارد اما آن بخش از مغز، در زوجی که دوپامینی پایین و پرولاکتینی بالا دارد، در برابر زوجش همان واکنشی را نشان می‏دهد که برای واکنش در برابر مار و درندگان طراحی شده. حالا اگر هورمون آکسی توسین که به آن می‏گویند هورمون اعتماد، افزایش یابد، صمیمیت و وفاداری هم افزایش می‏یابد. این هورمون می‏تواند مردان متأهل را از رابطه با زنان دیگر بازدارد. در آزمایش‏های متعددی که پژوهشگران آلمانی انجام داده‏اند، گروهی از مردان متأهل را انتخاب کردند. به نیمی از آنها هورمون آکسی توسین و به نیمی دیگر دارویی بی‏اثر دادند. سپس آنها به مهمانی مختلطی بردند. مردانی که آکسی توسین داشتند، از برخورد با زنانی که در آن مهمانی بودند، خود داری کردند اما آنهایی که داروی بی‏اثر مصرف کرده بودند، به سوی آن زنان جذب شدند.

میزان تستوسترون در مردانی که روزی سه چهار ساعت از فرزند خود مراقبت می‏کنند، پایین می‏آید و میزان آکسی توسینِ آنها بالا می‏رود. همچنین در مردانی که با همسر خود رابطه‏ای مهرآمیز دارند، آکسی توسین بیشتری ترشح می‏شود. در این زمینه کنترل کردن مردان آلفا دشوار است زیرا آنها مردانی هستند که میزان تستوسترن‏شان بسیار بالاتر از حد طبیعی است بنابراین هر وقت فرصتی پیش بیاید، خیانت می‏کنند. یادآوری می‏کنم که رفتار آنها بی‏اختیار است. دختری که می‏خواهد ازدواج کند، هنگام مشاورۀ ازدواج باید از مشاور بخواهد تشخیص دهد که طرفِ او از آلفاهاست یا نه. از این که نگذریم، خواب کافی هم می‏تواند میل به خیانت را کاهش بدهد. در مغز ما بخشی هست که کارش کنترل نفسانیات است. کم‏خوابی روی این بخش اثر می‏گذارد و کنترل نفسانیت را از او می‏گیرد بنابراین فرد به خودش حق می‏دهد اخلاق را زیر پا بگذارد و در برابر وسوسه‏ها ضعیف باشد. پس بگذارید همسرتان زیاد بخوابد!

یکی از راه‏های مؤثری که می‏تواند مردی را که به زندگی زناشویی خود سرد شده، دلگرم کرد، تغییر دادن روش نزدیکی است. اگر آمیزش همیشه با یک روش انجام شود، رابطه عاطفی را سرد می‏کند. اگر زنی از شوهرش سرتر باشد، مرد که ذاتا موجودی اقتدار طلب است، احساس سرکوفتگی و حقارت می‏کند. مردها ذاتاً طوری خلق شده‏اند که از زن سرپرستی کنند یعنی نان آورِ خانه باشند، و اگر مشکلی پیش آمد، آن را حل کنند، در برابر تهاجمات احتمالی نیز از خانواده دفاع کنند. به لیلا گفتم: «شما دندان پزشک هستین و درآمد خوبی دارین. مقداری هم از یاشار بزرگ‏ترین. در این حالت، اون بخش از یاشار که دوست داره از زنش سرتر باشه، آسیب می‏بینه و ساده‏ترین راهی که برای جبرانش پیدا می‏کنه، اینه که به شما خیانت کنه. دوپامین و تستوسترن در یاشار بالا میره، پرولاکتین و آکسی توسین هم پایین میاد در نتیجه جذابیت شما براش کم میشه. تازگی‏ها در مردها هورمونی کشف شده که اسمش رو گذاشتن «هورمون خیانت». این هورمون وقتی فعال میشه که اون چهار هورمون دیگه نامتعادل بشن. پس حالا که فهمیدیم رفتارِ یاشار اختیاری نیست، دیگه از دستش نه عصبانی میشیم نه حرص می‏خوریم و به جای واکنش‏های منفی، به خودمون میگیم چون این رفتارهاش حاصلِ کارِ هورمون‏هاشه، کاری کنیم که ترشح این هورمون‏ها متعادل بشن».  

برای ما از نظر علمی ثابت شده که مرد پس از ازدواج و وصال هیجاناتِ عاطفی خود را از دست می‏دهد. و اصولاً دیگر دلیلی ندارد که باز هم عاشق باشد زیرا عشق، نتیجۀ یک سری فعل و انفعال هورمونی است که قبل از وصال ترشح می‏شوند. حالا باید پرسید پس چرا بعضی‏ها پس از ازدواج، هنوز عاشق و معشوقند؟ جواب: پس از ازدواج، اگر زن و شوهر ببینند پشتیبان و هواخواه همدیگرند، علاقه‏ی دیگری در آنها شکل می‏گیرد که از نوع عشق نیست. از جنسِ دوستی است. دکتر شریعتی هم گفت بگو «عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن» رسیدن به دوست داشتن، به زمان نیاز دارد و هرچه زمان بگذرد، ریشه‏های دوست داشتن نیز استوارتر می‏شود. برای این که زن و شوهری به مرحله دوستی برسند، تقریبا تمام ابتکارها و خلاقیت‏ها باید در دست زن باشد زیرا مرد ذاتا موجودی چند همسری است و زن او باید بتواند کاری کند که شوهرش با او همیشه احساس تازگی کند به‏ویژه در آمیزش.

تحلیلی کوتاه

باافسوس، پرونده لیلا و یاشار، دارد پرونده‏ای رایج می‏شود که دلایل زیادی هم دارد. برای لیلا و یاشار، از آغاز معلوم بود که این دو نباید با هم ازدواج کنند. برتری‏های لیلا از یاشار بیشتر بود، مادر یاشار مخالف بود، یاشار برای رسیدن به لیلا از بیراهه وارد شد و سه بار خودکشی کرد. شاید دختری از این که پسری برایش خودکشی کرده، خوشحال شود و به خود ببالد اما حقیقت این است که باید از چنین پسری بترسد زیرا او بعدا هم برای رسیدن به خواسته‏هایش از بیراهه خواهد رفت. لیلا پس از ازدواج نشان داد که از یاشار بزرگ‏تر است بنابراین مسؤولیت‏های مالی و غیر مالی زندگی را گردن گرفت. یاشار مسؤلیت پسرش را که شاید به دلیل ازدواج فامیلی بیش فعال زاده شده بود، به عهده نمی‏گرفت، و همین نیز باعث می‏شد در او آکسی توسین کمتری ترشح شود. رفتارهای لیلا که می‏خواست همه چیز را مدیریت کند، حس شکوه مردانه‏ی یاشار را ضعیف کرد واو برای جبران، به دختری جوان‏تر گرایش پیدا کرد. محبت‏های زیادیِ لیلا به یاشار، قیمت محبت‏ها را پایین آورد: قانون عرضه و تقاضا. و همه اینها باعث شد تستوسترن در یاشار فوران کند و چون به همسرش حسی پیدا کرده بود که از حسِ قدیمی واکنش در برابر چیزهای بد و خطرناک سرچشمه می‏گرفت، گرایش ندارد به او نزدیک شود و بی‏اختیار از او روی می‏گرداند، و چون تستوسترون او بالا رفته، آکسی توسین هم پایین آمده، به زنی دیگر توجه می‏کند.